علی(ع) شهید مدیریت اسلامی
تعداد بازدید : ۷۱۶وقتی صحبت از شهادت امام علی (ع) می شود، نوعاً توجه و ذهن ما به حرکت تروریستی گروه خوارج توسط ابن ملجم معطوف می شود، اما وقتی بیانات آن حضرت را در نهج البلاغه در مورد مسائلی که با آنها روبرو بوده است مطالعه می کنیم، می بینیم که مسأله فراتر از آن حرکت است. در آن زمان، بلکه در بسیاری از اوقات، سنت معمول مدیریت های جاری در دنیا این بود که مدیران و حاکمان به زیر مجموعه خود ظلم می کردند، اما حضرت علی می فرماید: « در مدیریت من سیره رفتاری مردم، سیره عجیبی است، در مدیریت من مکرر در مکرر مردم به من ظلم می کنند و من با ظلم آنها مواجهم و گویا مردم امیرند و من مأمور!» (1) حضرت در زمینه مسائل مدیریتی به مردم تذکر می دهند که « روشهائی را که معاویه برای انسجام نیروهایش به کار می برد، من بهتر از او بلدم و می توانم آن روشها را بکار گیرم تا شما را تحت فرمان خود در بیاورم!» (2) «اِنی لَعالمٌ بِما یُصلِحکُم و بما یُقیمَ اَوَدَکُمْ» (نهج البلاغه / خ 69 / دشتی) «براستی من بدانچه که شما را سامان می دهد آگاهم و بدانچه که شما را راست می کند.!»
من خوب می دانم که چه اهرمی شما را به راه می آورد و مطیع می کند و می دانم که با چه روشهائی کج رفتاری شما اصلاح می شود. اما این روش، یک اشکال دارد و آن این است که مدیریت اسلامی را فاسد می کند: « وَ لَکِنْ اِنی لا اَرَی اِصلاحُکم بِالفساد نَفسی» (نهج البلاغه / خ69 / دشتی) ولیکن براستی من سامان شما را بواسطه تباه کردن خود نمی بینم (و نمی پذیرم) پس در این روش، اصلاح مردم به قیمت فساد مدیریت تمام خواهد شد و امام علی هرگز به این شیوه ها متمسک نمی شود.
اهرمی که معاویه به کار می گرفت و مردم را تحت انقیاد در می آورد، اهرم تهدید یا تطمیع بود اما این اهرم و سیاست، مجوز شرعی ندارد. خشونت غیر شرعی، خلاف شرع است و مدیریت را به انحراف و فساد شخصیت می کشاند و امام علی هرگز از این اهرم استفاده نمی کند. در مدیریت امام علی (ع) و مدیریت اسلامی، سیاست اصلی بر اختیار و بصیرت نیروهاست (3)، در حالیکه معاویه، دقیقاً برعکس این سیاست را پیش گرفته بود و با اجبار و جهل و غفلت نیروها، اعمال مدیریت می کرد.
علی(ع) از این مردم به پیامبرشان شکوه کرد
«سیاست تبیین و بصیرت دهی براساس اصل کرامت انسانی» مردم را با شوق و رغبت تحت فرمان در می آورد و موجب رشد و بالندگی معنوی آنان می گردد. اما مردم آن زمان گوش دلشان بدهکار نبود و در هیچ حالتی تحت فرمان حضرت نبودند. گاهی به بهانه گرما و گاهی به بهانه سرما از بسیج اجتماعی - نظامی سر باز می زدند. از این رو حضرت آنها را با عتابهای شدید مخاطب قرار می داد تا شوک وارد کند و تنبه ایجاد شود. «یا اَشباهَ الرِجالَ و لا رِجال» ای شبه مردهای نامرد!... (نهج / خ 27 / دشتی) ولی مردانگی و فتوت در جامعه تضعیف شده بود و رگ غیرت کسی نمی جنبید. به همین دلیل، امام پس از آن همه تلاش و تبیین و تذکر، از مردم خسته شد و مستقیماً به خود آنها می گفت: « نه من به درد شما می خورم و نه شما به درد من، هم من از دست شما خسته شده ام و هم شما از دست من خسته شده اید. » (4) چند روزی قبل از شهادت حضرت یا شب ضربت خوردن، مواجهه ای میان ایشان و پیامبر اسلام (ص) اتفاق افتاد. « مَلَکَتی عَینی و اَنا جالِسٌ» چشمم را خواب فرا گرفت در حالیکه من نشسته بودم «فَسَنَخَ لِی رَسولُ الله» پس رسول خدا بر من ظاهر شد « فَقُلتُ یا رسولَ الله ماذا لَقیتُ مِنْ اُمَتِکَ مِنَ الاود و اللَدَد» گفتم ای رسول خدا (بنگر) که از امتت با چه رنجهایی از کجی و لجاجت مواجه شدم! در این سخن، بحث ابن ملجم نیست، بحث مردم است. حضرت می گوید یا رسول الله من از این مردم خسته و بیزار شدم. صغیر و کبیر این مردم به من ظلم می کنند! و گوش به حرف من نمی دهند! (نهج / خ 70 / دشتی)
وقتی پیامبر رحمه للعالمین توصیه به نفرین می کند
پیامبری که رحمه للعالمین است نیز از مردم زمان مولا آزرده است. لذا وقتی مصیبت های امام علی (ع) را می بیند به او می فرماید: «اُدعُ عَلَیهم» نفرینشان کن؟! این پیامبر همان کسی است که هر وقت از دست مردم اذیت می شد و به او فشار می آمد، تنها نفرینی که قومش را می کرد این بود: « اللهُمَ اِهْدِ قَومی فانَهُمْ لا یَعلَمُون » بار پروردگارا قوم من را هدایت کن چرا که آنان در نمی یابند و جاهلند. این معنی نشان می دهد که گویا اذیت ها و صدماتی که از جانب منافقان و مدعیان مسلمانی به امیرالمؤمنین (ع) وارد شد از جهاتی هرگز به پیامبر خدا (ص) در این حد وارد نشد! امام علی علیه السلام دو نفرین می کنند: « اَبْدَلَنی الله بِهِمْ خیراً مِنهم» خداوند بهتر از آنان را نصیب من گرداند. (نهج / خ 70 / دشتی) این دعا آرزوی مرگ و شهادت است چرا که امام از خدا می خواهد که او را با اولیاء همراه کرده و از دست این مردم راحت کند که این خواسته امام بزودی اجابت شد و به شهادت رسید. «و اَبْدِلْهُم بی شراً منی» و به عوض من، بدتر از من را نصیب آنان قرار دهد! این نفرین امام نیز شش ماه بعد محقق شد. چرا که امام حسن (ع) شش ماه اوضاع را به دست گرفت ولیکن به دلیل خیانت فرماندهان ماجرای صلح پیش آمد و کار به جایی رسید که مردم کوفه به معاویه پیام دادند که اگر به ما پول و منافع برسانی حتی حسن بن علی (ع) را تسلیم تو می کنیم! مشکل، مشکل مردم بود، جامعه به یک مصیبت اخلاقی و رفتاری دچار شده بود که علاج ناپذیر بود. سرطانی گرفته بود که نمی گذاشت جامعه سالم بماند. مثل امیرالمؤمنینی هم نمی تواند آن را اصلاح کند یعنی مدیریت اسلامی برای این جامعه دیگر کارساز نیست لذا حکم عذاب بر آنها نازل شده است. امام علی (ع) در مورد وضعیت این جامعه می فرماید: «کُلَما خِیطَتْ مِنْ جانبٍ تَهَتَکَت مِنْ جانِبٍ آخر» (نهج / خ 69 / دشتی) این جامعه از هر طرف دوخته می شود از طرف دیگر پاره می شود! مردم پوسیده اند. آنقدر مذاقهای باطل و سیره های غلط و آلوده در طول 25 سال حکومت خلفای سه گانه در شخصیت آنها نفوذ کرده بود که مردم کشش و ظرفیت اطاعت از ولی امر خدا را نداشتند. امام مجتبی (ع) نیز دچار چنین وضعیتی بود، مردم دیگر بدرد نمی خوردند. ایشان به حکم تکلیف ظاهری مدتی حکومت را بدست گرفتند و گرنه معلوم بود که با این مردم کاری نمی توان کرد. در چنین شرایطی است که ولی معصوم آرزوی مرگ می کند و می بینیم که ابن ملجم جرأت یافت و کار جامعه را یکسره کرد و این بن بست را گشود و با حذف ظاهری امام، راه را برای استیلای معاویه هموار نمود.
شباهت های جامعه امیرمؤمنان به جامعه حضرت صالح (ع)
شبیه به این جریان، داستان حضرت صالح است که امت او از او و شترش خسته شده بودند و اکثریت جامعه دلشان می خواست که این دو به گونه ای از جامعه حذف شوند. لذا یک نفر پیدا شد و شتر را پی کرد اما چون خواستِ همه افراد بود، خداوند همه را عذاب کرد. اتفاقاً امام علی (ع) به همین نکته اشاره می کند و می فرماید: «اِنما عَقَرَ ناقهَ صالِح رَجُلٌ واحدٌ فعَمَهُمُ الله العذاب» (نهج / خ 201 / دشتی) ناقه صالح را یک نفر پی کرد اما (با این وجود) خداوند عذاب را بر همه تعمیم داد. جامعه چنین مسأله ای را می خواست اما جرأت اقدام نداشت، مثل ابن ملجمی جرأت کرد و خواست جامعه را محقق کرد. لذا خدا حکم عذاب را به همه داده است. گاهی می بینیم حضرت چنان خسته است که می گوید: اینها من را نمی خواهند، حجاج را می خواهند. کجا است آن غلام ثقفی که حساب مردم را برسد!!! (نهج / خ 116 / دشتی) بروز شرایطی این چنین در یک جامعه، به واقع نشانگر به بن بست رسیدن آن است و در حقیقت فاتحه اسلام خوانده شده. در زمان خودمان هم می بینیم بعضی از مغرضان می خواهند شبهات فکری و شهوات آلوده را از طرق مختلف در جامعه تزریق کنند و جامعه را به وضعیتی لاعلاج و سرطانی برسانند. شهادت امام علی (ع) هشداری جدی است برای اینکه اجازه ندهیم جامعه ما به سمت جامعه زمان حضرت برود چرا که در آن صورت پیامبر خدا(ص) هم نمی تواند جامعه را اصلاح کند و آنجاست که ولی معصوم آرزوی مرگ می کند.
نمونه قرآنی ازجامعه ای به بن بست رسیده
بنی اسرائیل به تذکرات و فرامین موسی (ع) گوش نمی دادند و حاضر نبودند مسئولیت های دینی خود را به شکل جدی بپذیرند. هرچه موسی (ع) موعظه می کرد نتیجه ای نداشت. وقتی آنها را به جبهه و جنگ فرا می خواند، می گفتند : ما از عهده بر نمی آییم. تو به همراه خدایت (به وسیله عصا) مشکل را حل کنید! «فاذْهَبْ أنتَ و رَبُّکَ فَقاتِلا أنا هاهُنا قاعِدون» (مائده / 24) پس تو با پروردگارت بروید (و به تنهائی) بجنگید! چرا که ما اینجا نشسته ایم و توان جهاد نداریم. حضرت موسی می توانست با عصا، همه آنها را به خط کند و به جبهه و خط مقدم بفرستد، اما این چنین عمل کردن و افراد را به جبهه بردن، شرعی نیست و مرضی خدا نمی باشد. ولی امر، شرعاً نباید از اهرم زور استفاده کند. از این رو حضرت دست به نفرین برمی دارد و می فرماید: « ربِّ إنِّی لا أمْلِکُ ألاَّ نَفسی و أخی» (مائده / 25) پروردگارا! من جز بر خود و برادرم مالکیت و ولایت ندارم. یعنی این مردم، حرف مرا گوش نمی دهند و از من اطاعت نمی کنند. لذا موسی (ع) هم همچون مولا دست به نفرین برمی دارد: «فَافْرُقْ بَیْنَنَا و َبَیْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ» (مائده / 25) میان ما (موسی و هارون) و قوم منحرف و متجاوز به حدود الهی جدایی بیفکن!
وضع جامعه پس از معصوم
حضرت موسی (ع) آرزوی مرگ کرد و خداوند او و هارون برادرش را از جامعه گرفت. پیشوای معصوم را از جامعه گرفت، چرا که جامعه ظرفیت نداشت که ولایت معصوم را بپذیرد و لذا قرآن می فرماید بر آن جامعه 40 سال حکم ذلت و بدبختی زده شد تا آن نسل از بین برود و نسل بعد علاقمند و پیرو حق باشد و به تکالیف شرعی خود اعتنا کند: « قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَهٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَهً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلاَ تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ» (مائده / 26) خداوند فرمود: براستی سرزمین مقدس تا 40 سال بر ایشان حرام است در حالی که (در این مدت) سرگشته و حیران در این زمین (صحرای سینا) بسر خواهند برد، پس بر قوم پرده در بی حیا و متجاوز به حدود تأسف مخور. در زمان امام علی (ع) نیز می بینیم که پس از شهادت ایشان و امام حسن (ع) ذلتی خوار کننده قریب به 40 ساله بر جامعه اسلامی مسلط شد (از سال چهلم تا سال هشتاد هجری) و جباران روزگار در آن چهل سال دمار از روزگار جامعه درآوردند: حجاج بن یوسف ثقفی، معاویه، ابن زیاد و... در این دوره ظاهر شدند. فجیع ترین حادثه بشری (واقعه کربلا) در همین چهل سال رخ داد. یعنی سرطان و بیماری جامعه چنان بود که جز با شهادت فجیع امام حسین(ع) و یارانش نمی شد آن را جراحی کرد. نهضت کربلا، مانند یک جراحی قوی و ریشه ای، جامعه سرطان زده آن روز را نجات داد.
در جامعه ای که ولایت جایگاهی نداشت، ورق برگشت و امام معصوم چنان عزت و احترامی یافت که بر قلوب مردم پادشاهی می کرد. پس از واقعه کربلا و شهادت امام حسین (ع) فضای حرمت و توجه و محبت به اهل بیت به گونه ای شد که امام سجاد (ع) مخفیانه به حج می رفت چرا که خیل مشتاقان و ارادتمندان، حضرت را از انجام امور شخصی خود باز می داشتند. جامعه ای که ولایت را درک نمی کرد و ظرفیتش را از دست داده بود، به برکت نهضت کربلا نجات پیدا کرد و احیا شد، یعنی قیام امام حسین(ع) معجزه کرد و به جامعه ظرفیت داد و بستر را آماده کرد تا جامعه اسلامی به اهل بیت روی بیاورد. ائمه معصوم نیز از این فرصت استفاده کردند، به نحوی که جلسات درس امام باقر (ع) و امام صادق (ع) به وسعت تشکیل می شد و هزاران نفر از آنها بهره می بردند. پس باید به این نکته دقت کرد که شبهات و شهوات، جامعه را با مشکل جدی مواجه می کند و برای علاج باید به شبهات پاسخ داد و عوامل تقویت کننده شهوات شیطانی را شناسائی و ریشه کن کرد.
پی نوشت ها :
1- نهج البلاغه / خطبه 208 / دشتی 2- نهج البلاغه / خطبه 200 / دشتی 3- «رب انی لا املک الا نفسی و اخی...» (مائده / 25) «ادعوا الی الله علی بصیره انا و من اتبعنی» (یوسف / 108) 4- «اللهم انی قد مللتهم و ملونی و سئمتهم و سئمونی فابدلنی بهم خیرا منهم و ابدلهم بی شرا منی...» نهج / خ 25.