أفمن یهدى الى الحق احق ان یتبع امن لا یهدى الا ان یهدى فما لکم کیف تحکمون؟
یک دقیقه روضه با نوای استاد میرزا محمدی
أفمن یهدى الى الحق احق ان یتبع امن لا یهدى الا ان یهدى فما لکم کیف تحکمون؟
فرا گرفتن علم از ابوبکر!+سند
در مقابل روایاتیکه در باب خلافت خلفاء نقل شده احادیث صحیحه ی "البته بنظر اهل سنت" زیادی وجود دارد که با مضامین آنها صد در صد مخالف است و از آنجمله است احادیثی که ذیلا آورده می شود:
1- از ابوبکر بطور صحیح نقل شده که در مرض مرگش می گفت: " دوست می داشتم که از رسول خدا می پرسیدم که این امر "خلافت" مال کیست؟ تا کسی با او نزاع نمی کرد، و دوست می داشتم که می پرسیدم که آیا از برای انصار در این باره نصیبی هست؟
و اگر ابوبکر از رسول خدا نصی درباره ی خلافتش شنیده بود چنانکه صریح بعضی از این روایات منقوله است دیگر جا نداشت که چنین آرزو کند، مگر آنکه درد بر او غلبه کرده باشد و این نوع آرزو کردن از باب هذیان گوئی باشد چنانکه در حدیث کتف و دواة احتمال داده اند.
2- مالک به سند خود از عایشه نقل کرده که: ابوبکر هنگام احتضار، عمر را خواند و به او گفت: من ترا بر اصحاب رسول خدا خلیفه قرار می دهم، و به سوی فرماندهان لشکرها نوشت که: عمر را بر شما فرمانروا قرار دادم و در این کار جز خیر مسلمین را نمی خواهم.
و اگر درباره ی خلافت عمر نصی وجود داشته چه معنی داشت که ابوبکر خلیفه و فرمانروا قرار دادن او را بخود نسبت دهد؟
در این نوشته در پى آنیم که تمامى توجیهات و عذرهاى اهل سنت در نپذیرفتن حدیث غدیر به عنوان یکى از نصوص امامت و خلافت بلافصل على(ع) را بررسى کنیم و منصفانه به قضاوت بنشینیم که آیا این حدیث چنانکه شیعه مدعى است دلیل خلافت على(ع) است یا نه؟
در ابتداى بحث شایسته است این نکته را یادآور شویم که اگر دانشمندان همه فِرق با پذیرفتن اصل اساسى وحدت، درباره مسائل اصلى یا فرعى، اعتقادى یا فقهى به بحث علمى بپردازند، نه تنها دلها از یکدیگر گریزان نمى شود، بلکه به همدیگر نزدیک خواهد شد و این یکى از راههاى صحیح تقریب بین مذاهب اسلامى است.
اینک گزارش کوتاهى از چند کتاب روایى درباره حدیث غدیر بیان مى کنیم و سپس به بحث درباره حدیث و بیان نظریات و نقد آنها مى پردازیم. امام احمد حنبل در مسندش آورده است:
بدعت ابوبکر در تعیین خلیفه+سند
اهل سنت میگویند پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله وسلّم) خلیفه معیّن نکرد و تعیین آن را به عهده مردم گذاشت.
نسائى در سنن خود آورده :عن عائشة قالت : ما ترک رسول اللّه صلى الله علیه وسلم درهماً ولا دیناراً ولا شاة ولا بعیراً وما أوصى . سنن النسائی : 6 / 240 ، فتح الباری : 5 / 267 .
پس این کار حضرت، حقّ و به صلاح امّت و تضمین کننده هدایت مردم بود، و بر همه واجب است از او متابعت کنند؛ چون کار او باید براى تمام خداجویانى که معتقد به قیامت هستند، الگو باشد : زیرا آیه قرآن می گوید:
لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا. (احزاب (33): آیه 21)
یعنی: قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نیکوست براى آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد میکند.
بنابراین، کار ابوبکر که خلیفه معیّن کرد بر خلاف سنّت پیامبر (ص) و موجب ضلالت امّت شد.
در مورد هتک حرمت خانۀ فاطمۀ زهرا(س) و شهادت آن حضرت ، نصوصى از کتب اهل سنت نقل شده است که نشان می دهد این مسئله یک امر تاریخى مسلّم است نه یک افسانه!! و با این که در عصر خلفا سانسور فوق العاده اى نسبت به نگارش فضایل و مناقب در کار بود؛ ولى به حکم این که ،”حقیقت شىء نگهبان آن است”، این حقیقت تاریخى به طور زنده در کتاب هاى تاریخى و حدیثى محفوظ مانده است و ما در نقل مدارک، ترتیب زمانى را از قرن هاى نخستین در نظر مى گیریم، تا برسد به نویسندگان عصر حاضر.
اهل تسنّن، به جاى سنّت اهل بیت، سنّت «صحابه» را حجّت قرار دادهاند؛ تا خلاء کمبود ادلّه را جبران کنند. آنان معتقدند که صحابى کسى است که پیامبر اسلام را در زمان حیات آن حضرت در حالى که مسلمان بوده است، دیده باشد و بر اسلام از دنیا برود و اتّفاق نظر دارند که هرکس اطلاق نام صحابى بر او صحیح باشد، عادل است.
اهل سنّت براى عدالت صحابه دلایلى دارند؛ از جمله به آیۀ شریفۀ «کنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّٰاسِ؛
شما بهترین امتى بودید که به سود انسان ها آفریده شدهاند…» و آیۀ «وَ کذٰلِک جَعَلْنٰاکمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکونُوا شُهَدٰاءَ عَلَى النّٰاسِ؛ همانگونه (که قبلۀ شما، یک قبلۀ میانه است) شما را نیز، امت میانهاى قرار دادیم (در حد اعتدال، میان افراط و تفریط)؛ تا بر مردم گواه باشید» و آیۀ «لَقَدْ رَضِیَ اللّٰهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبٰایِعُونَک تَحْتَ الشَّجَرَةِ؛
خداوند از مؤمنان-هنگامى که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند- راضى و خشنود شد»، استدلال کردهاند.
عصمت ابوبکر و عمر!!!+سند
فرار خلیفه دوم از جنگ حنین+سند
محمد بن اسماعیل بخارى در صحیحش مىنویسد:
3142 - حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْلَمَةَ، عَنْ مَالِکٍ، عَنْ یَحْیَى بْنِ سَعِیدٍ، عَنِ ابْنِ أَفْلَحَ، عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ، مَوْلَى أَبِی قَتَادَةَ، عَنْ أَبِی قَتَادَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَامَ حُنَیْنٍ، فَلَمَّا التَقَیْنَا کَانَتْ لِلْمُسْلِمِینَ جَوْلَةٌ، فَرَأَیْتُ رَجُلًا مِنَ المُشْرِکِینَ عَلاَ رَجُلًا مِنَ المُسْلِمِینَ، فَاسْتَدَرْتُ حَتَّى أَتَیْتُهُ مِنْ وَرَائِهِ حَتَّى ضَرَبْتُهُ بِالسَّیْفِ عَلَى حَبْلِ عَاتِقِهِ، فَأَقْبَلَ عَلَیَّ فَضَمَّنِی ضَمَّةً وَجَدْتُ مِنْهَا رِیحَ المَوْتِ، ثُمَّ أَدْرَکَهُ المَوْتُ، فَأَرْسَلَنِی، فَلَحِقْتُ عُمَرَ بْنَ الخَطَّابِ فَقُلْتُ: مَا بَالُ النَّاسِ؟ قَالَ: أَمْرُ اللَّهِ، ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ رَجَعُوا....(البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 4 ص 58، ح3142، کتاب فرض الخمس، ب 18، باب مَنْ لَمْ یُخَمِّسِ الأَسْلاَبَ و ج 5 ص 100، کتاب المغازى، ب 54، باب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ( وَیَوْمَ حُنَیْن...، ح 4321، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.)
ابوقتاده مىگوید: سالى که جنگ حنین اتفاق افتاد، همراه رسول خدا (ص) بودم، هنگامى که دو لشکر روبروى هم قرار گرفتند، مسلمانان فرار مىکردند، سپس بر مىگشتند.مردى از مشرکان را دیدم که با یک مسلمان مىجنگید، آن دو را دور زدم تا از پشت شمشیرى بین گردن و شانهاش وارد کردم، آن مرد مشرک برگشت و مرا به خودش چسپاند و فشار داد، بوى مرگ را احساس کردم، مرا رها کرد و بر زمین افتاد و مرد. عمر را ملاقات کردم، گفتم چرا مردم فرار مىکنند ؟ گفت امر و دستور خداوند این است.
عمر: "ای کاش...!"+سند
اینگونه عمر خلافت می کرد +سند
خانه وحی زیر تازیانه هجوم+سند
بیعت عمر در غدیر+سند
اسلام آوردن عمر بن خطاب+سند
عمر و شکستن بیعت+سند
آیا صحیح است؟ که ابو جعفر نقیب می گوید، یکی از مسائلی که به عمر جرأت داد تا دستور پیامبر(ص) در مورد خلافت بلا فصل امیرالمؤمنین(ع) را نادیده بگیرد، و از علی(ع) عدول کرده و با ابوبکر بیعت نماید، مخالفت های بسیار وی با دستورات پیامبر(ص) در زمان حیات آن حضرت بود، چنانچه در جریان صلح حدیبیّه( صحیح بخاری، ج 3، ص 190، (چاپ مصر))
و نماز خواندن پیامبر(ص) بر جنازه عبدالله أبیّ(صحیح بخاری، ج 3، ص 137، (چاپ مصر))
اسناد شهادت فاطمه سلام الله علیها
مظلومیت مادرم سلام الله علیها و شهادت جانسوز آن یگانه یادگار رسول نور و رحمت توسط قاتلینی چون ابوبکر و عمر و . . در عالم اسلام اظهر من الشمس است گاهی انسان برای اتمام حجت و بر ملا شدن مکر و تدلیس عالم نمایان خیانتکار امت محمدی مجبور به تکرار واضحات است به اصطلاح علمایی که همچون احبار یهود و نصارا همان حقیقتی را پنهان و انکار می کنند که
حدیث «قلم و قرطاس» از عجیب ترین احادیثى است که در امر خلافت نقل شده است و جالب این که این حدیث، علاوه بر این که در کتب معتبر شیعه؛ مانند منهاج الکرامه[1]، الارشاد ، بحار الانوار و.. آمده است، در معروفترین منابع اهل سنّت؛ مثل صحیح بخارى،صحیح مسلم ،مسند احمد و...دیده مى شود.
اگرچه بحث پیرامون چنین موضوعی بسی گسترده است، اما به طور اجمال نظریات شیعه را که اهل سنت و یا گروهی از آنها با آن مخالف اند، در دو مرحله اعتقاد و احکام ذکر میکنیم:
الف. مرحله اعتقاد: شیعه معتقد است؛ صفات خدا عین ذاتش است؛ رویت خدا نه در دنیا ممکن است و نه در آخرت؛ عقاب طائع و ثواب عاصی از سوی خدا جایز نیست؛ جبر اساسی ندارد؛ امامت از اصول دین است و جانشین پیامبر باید معصوم باشد و دقیقاً بخاطر همین عصمتی که غیر از خدا کسی از آن آگاهی ندارد، امام باید از طرف خدا منصوب شود و حکومت های اسلامی باید به ولایت منتهی شود و اطاعت از حاکم ظالم و جائر را جایز نیست.
شیعه معتقد است که مقصود از اهل بیت در آیه 33 احزاب، حضرت فاطمه (س) و ائمه اطهار(ع) هستند.
شیعه بر این باور است که انبیاء (ع) معصوم اند. نه تنها مرتکب گناه کبیره نمیشوند، بلکه حتی گناه صغیره را هم انجام نمیدهند. بداء و رجعت و شفاعت هم از جمله اموری هستند که شیعه به آنها معتقد است.
شیعه جمیع صحابه را عادل نمیداند و میگوید که در بین صحابه هم عادل وجود دارد و هم فاسق و فتوای آنها بر احدی حجت نیست و …
ب. در مرحله احکام: در احکام نیز از دیدگاه شیعه تقیه و همچنین متعه که همان ازدواج موقت است، جمع بین صلاتین و زیارت قبور و ائمه اطهار جایز است و "حی علی خیر العمل" فصلی از فصول اذان است. باب اجتهاد از نظر شیعه مفتوح است و… .
پاسخ تفصیلی
بحث پیرامون چنین موضوعی که بسی گسترده است، در چنین مجالی نمیگنجد، ولی به طور اجمال نظریات شیعه را که اهل سنت و یا گروهی از آنها با آن مخالف اند، در دو مرحله اعتقاد و احکام ذکر میکنیم:
الف. در مرحله اعتقاد و اصول دین شیعه معتقد است:
1. اگرچه توحید اصل مشترک بین شیعه و سنی است، اما شیعه صفات خدا را عین ذاتش می داند
2. شیعه رؤیت خدا را نه در دنیا ممکن می داند، نه در آخرت
3. بر خلاف اهل سنت شیعه عقاب طائع و ثواب عاصی را از خدا جایز نمیداند.
4. شیعه قائل به جبر نیست.
5. مهم ترین باور شیعه، اعتقاد به امامت است. شیعه معتقد است که امامت از اصول دین است و جانشین پیامبر باید معصوم باشد و دقیقاً بخاطر همین عصمتی که غیر از خدا کسی از آن آگاهی ندارد، امام باید از طرف خدا منصوب شود و حکومت های اسلامی باید به ولایت منتهی شود.
6. شیعه اطاعت از حاکم ظالم و جائر را جایز نمیداند.
7. شیعه معتقد است که مقصود از اهل بیت در آیه 33 احزاب، حضرت فاطمه (س) و ائمه اطهار(ع) هستند.
8. شیعه معتقد است که انبیاء (ع) معصوم اند. نه تنها مرتکب گناه کبیره نمیشوند، بلکه حتی گناه صغیره را هم انجام نمیدهند.
9. بداء و رجعت و شفاعت هم از جمله اموریاند که شیعه بدان معتقد میباشد.
10. شیعه بر خلاف اهل سنت جمیع صحابه را عادل نمیداند و میگوید که در بین صحابه هم عادل وجود دارد و هم فاسق و فتوای آنها بر احدی حجت نیست. و …
ب. در مرحله احکام نیز:
1. شیعه تقیه را جایز میداند.
2. متعه که همان ازدواج موقت است در نظر شیعه جایز است.
3. باب اجتهاد از نظر شیعه مفتوح است.
4. تعصیب و عول را شیعه در باب ارث قبول ندارد. برای آگاهی از این دو واژه نک: عول و تعصیب.
5. از نظر شیعه جمع بین صلاتین جایز است.
6. "حی علی خیر العمل" فصلی از فصول اذان است.
7. زیارت قبور و ائمه اطهار جایز است (ما معتقدیم که زیارت قبور نه تنها شرک نیست و عین توحید است، بلکه ثواب زیادی دارد) و …
شما برای کسب توضیح و اطلاعات بیشتر میتوانید به الجوامع و الفوارق بین السنه و الشیعه نوشته محمد جواد مغنیه؛ مع الشیعه الامامیه فی عقائدهم نوشته آیت الله جعفر سبحانی ؛ العقیده الاسلامیه علی ضوء مدرسه اهل البیت تالیف آیت الله جعفر سبحانی، مراجعه کنید.