نقدی بر سنت صحابه
تعداد بازدید : ۶۴۰
اهل تسنّن، به جاى سنّت اهل بیت، سنّت «صحابه» را حجّت قرار دادهاند؛ تا خلاء کمبود ادلّه را جبران کنند. آنان معتقدند که صحابى کسى است که پیامبر اسلام را در زمان حیات آن حضرت در حالى که مسلمان بوده است، دیده باشد و بر اسلام از دنیا برود و اتّفاق نظر دارند که هرکس اطلاق نام صحابى بر او صحیح باشد، عادل است.
اهل سنّت براى عدالت صحابه دلایلى دارند؛ از جمله به آیۀ شریفۀ «کنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّٰاسِ؛
شما بهترین امتى بودید که به سود انسان ها آفریده شدهاند…» و آیۀ «وَ کذٰلِک جَعَلْنٰاکمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکونُوا شُهَدٰاءَ عَلَى النّٰاسِ؛ همانگونه (که قبلۀ شما، یک قبلۀ میانه است) شما را نیز، امت میانهاى قرار دادیم (در حد اعتدال، میان افراط و تفریط)؛ تا بر مردم گواه باشید» و آیۀ «لَقَدْ رَضِیَ اللّٰهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبٰایِعُونَک تَحْتَ الشَّجَرَةِ؛
خداوند از مؤمنان-هنگامى که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند- راضى و خشنود شد»، استدلال کردهاند.
دانشمندان این گروه به روایاتى نیز تمسّک جستهاند که مهم ترین آن، این حدیث معروف است: «أصحابی کالنّجوم بأیّهم اقتدیتم اهتدیتم؛ اصحاب من همچون ستارگان آسمانند. به هر کدام اقتدا کنید، هدایت مىشوید».
پیروان مکتب اهل بیت (علیهم السلام) معتقدند، صحابه رسول اللّٰه (صلى الله علیه و آله) هر چند امتیاز و افتخار مصاحبت پیامبر را داشتهاند، و در میان آنها شخصیتهاى والامقام پیدا مىشوند، ولى به گواهى قرآن و حدیث و تاریخ، از نظر عدالت همانند اشخاص دیگر، جمعى عادل و گروهى غیر عادل بودند.
اهل سنت در اثبات عدالت صحابه به سه آیۀ قرآن استدلال نمودند، در حالى که آیۀ اوّل و دوم (آل عمران، ۱۱۰ و بقره، ۱۴۳) مربوط به تمام امّت است، نه خصوص صحابه و آیۀ سوم (فتح، ۱۸)، مخصوص کسانى است که در بیعت رضوان شرکت کردهاند و همۀ صحابه را شامل نمىشود. به علاوه رضایت خداوند به خاطر مسئلۀ بیعت رضوان دلیل بر رضایت او در برابر همۀ کارها نخواهد بود.
«ابن حزم» از فقهای اهل سنت، روایتی را که اهل سنت برای عدالت صحابه به آن تمسک جسته اند را ساقط و مکذوب و نادرست مىداند. علاوه بر این، در بعضى از روایات چنین نقل شده است: «أهل بیتی کالنجوم بایّهم اقتدیتم اهتدیتم؛ اهل بیت من همچون ستارگان آسمانند. به هر کدام اقتدا کنید، هدایت مىشوید»،و این حدیث با حدیث متواتر ثقلین در حجیت سنت اهل بیت (علیهم السلام)، هماهنگ است.
قرآن مجید بارها از گروهى از صحابه که به میدان جنگ پشت کردهاند یا تخلّف از قول رسول اللّٰه (صلی الله علیه و آله) نمودهاند یا بر آن حضرت ایراد نمودهاند، سخن مىگوید و بعضى را با صراحت فاسق مىشمارد؛ در یک جا مىفرماید: «بعضى از مؤمنان هستند که دربارۀ تقسیم زکات، بر تو خرده مىگیرند اگر از آن به آنها بخشیده شود راضى مىشوند و اگر چیزى داده نشوند خشمگین خواهند شد». در جاى دیگر مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید اگر فاسقى خبرى براى شما بیاورد، تحقیق کنید، مبادا جمعیّتى را به مصیبتى گرفتار کنید، سپس پشیمان شوید»،که غالب مفسّران اهل سنّت آن را دربارۀ «ولید بن عقبه» مىدانند که از صحابه بود. ابن عاشور در تفسیر خود آن را مورد اتّفاق مىشمارد و روایات متضافره را ناظر به آن مىداند.
قرآن در سورۀ نور و احزاب و برائت و منافقون، از گروهى از افراد به ظاهر مسلمان سخن مىگوید که به ظاهر جزو صحابه بودند، ولى در باطن منافق بودند و نامهاى آنها هرگز ذکر نشده است. داستان معروف «افک» در سورۀ نور دربارۀ نکوهش بعضی از صحابه است که به یکی از همسران پیامبر (صلى الله علیه و آله) تهمت زدند.
اضافه بر همۀ اینها، کارهایى از بعضى از صحابه شناخته شده سر زده که با هیچ منطقى قابل توجیه نیست. همه مىدانیم داستان جنگ جمل را طلحه و زبیر که صحابى معروف بودند به راه انداختند و بر امام وقت خود خروج کردند و طبق بعضى از تواریخ هیجده هزار نفر از مسلمانان در این جنگ کشته شدند و نیز مىدانیم معاویه همین کار را در برابر امام وقت، على (علیه السلام) انجام داد و طبق نقل مسعودی یک صد و ده هزار نفر از مسلمانان در جنگ صفین به قتل رسیدند. آیا این خونریزىها قابل توجیه است و چنین افرادى را مىتوان عادل شمرد؟! آیا نام مجتهد بر آنها نهادن و این گناهان عظیم را توجیه کردن با عقل و منطق سازگار است؟! اگر چنین باشد هر گناهى را در هر عصر و زمانى با این عنوان مىتوان توجیه کرد! کدام دانشمند منصفی حاضر مىشود چنین مطالبى را بپذیرد؟!
به هر حال ما به صحابۀ پیامبر (صلى الله علیه و آله) به جهت مصاحبت آنها با پیامبر (صلى الله علیه و آله) احترام مىگذاریم، ولى آنها را مانند سایر مسلمانان به دو گروه بلکه به چند گروه تقسیم مىکنیم. آنها که عادل بودهاند روایتشان از پیامبر (صلى الله علیه و آله) پذیرفته است.