پایگاه فرهنگی مذهبی قرآن و عترت

به پایگاه فرهنگی مذهبی قرآن و عترت خوش آمدید

آموزش ها

یک دقیقه روضه با نوای استاد میرزا محمدی

آخرین نظرات

عمر و شکستن بیعت+سند

آیا صحیح است؟ که ابو جعفر نقیب می گوید، یکی از مسائلی که به عمر جرأت داد تا دستور پیامبر(ص) در مورد خلافت بلا فصل امیرالمؤمنین(ع) را نادیده بگیرد، و از علی(ع) عدول کرده و با ابوبکر بیعت نماید، مخالفت های بسیار وی با دستورات پیامبر(ص) در زمان حیات آن حضرت بود، چنانچه در جریان صلح حدیبیّه( صحیح بخاری، ج 3، ص 190، (چاپ مصر))

و نماز خواندن پیامبر(ص) بر جنازه عبدالله أبیّ(صحیح بخاری، ج 3، ص 137، (چاپ مصر))

معترض و مخالف بود و حتّی اگر هیچ یک از این موارد نبود، مخالفت او با دستور پیامبر(ص) در مورد آوردن کاغذ و قلم برای نگارش وصیّت، و اعراض پیامبر(ص) از نگارش آن بعد از مخالفت عمر، برای زمینه سازی مخالفتهای بعدی کافی بود. زیرا پیامبر(ص) بعد از مشاهده این وضع، فرمود: از کنار من برخیزید، ( و این مسئله باعث شد که زمینه برای مخالفت های بعدی فراهم شود ) و آیا با این کیفیت برای پیامبر(ص) امتیاز و فضیلتی باقی می ماند؟ کسی که تا این حد جرأت مخالفت با پیامبر(ص) را داشته باشد، می تواند از دستور پیامبر(ص) در مورد خلافت علی(ع) نیز عدول نموده و به خاطر مصلحتی که او برای خود تصوّر می کند با ابوبکر بیعت نماید.(صحیح بخاری – باب مرضُ النبی(ص))


رفتار عمر با قرآن و رسول+سند

در روایات متواتر وصحیح السندازجمله در صحیح بخاری ومسلم که صد درصد نزد اهل سنت معتبراست وحجیت دارد. این روایت نقل است که :
- قَالَ النَّبِیُّ صَلى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ :
هَلُمَّ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًالَاتَضِلُّوابَعْدَهُ فَقَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَدْغَلَبَ عَلَیْهِ الْوَجَعُ وَعِنْدَکُمْ الْقُرْآنُ حَسْبُنَاکِتَابُ اللَّهِ
(صحیح بخاری جزء 14 ص281)
پیامبرفرمود: کاغذی بیاوریدچیزی برایتان دستوربدهم که بعدازآن هرگزگمراه نشوید. پس عمرگفت: کتاب خدامارابس است – ونیازی به یادداشت پیامبرنیست.

درعبارت دیگردرصحیح بخاری استکه:
فَقَالَ ائْتُونِی بِکِتَابٍ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا فَتَنَازَعُوا وَلَا یَنْبَغِی عِنْدَ نَبِیٍّ تَنَازُعٌ فَقَالُوا هَجَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ دَعُونِی .(صحیح بخاری جز8 ص 28)
یعنی: پیامبر فرمود:کاغذی بیاورید تا چیزی بنویسم که هرگز گمراهنشوید. حاضرین به نزاع پرداختند درحالی که نزد پیامبر نزاع کردن سزاوار نیست . پس گفتندرسول خدا هذیان گفت. پیامر فرمود : از پیش من بروید.
 

ودر صحیح مسلم :
-..لمَّا حُضِرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَفِی الْبَیْتِ رِجَالٌ فِیهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ هَلُمَّ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَا تَضِلُّونَ بَعْدَهُ فَقَالَ عُمَرُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَدْ غَلَبَ عَلَیْهِ الْوَجَعُ وَعِنْدَکُمْ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ. .(صحیح مسلم باب ترک الوصیه لمن لیس له شی جزءص 8414)

وحدت نه بمعنی اینکه شیعه سنی شود ویا سنی شیعه شود ویا سنی سنی بماند و شیعه شیعه! وحدت یعنی شیعه وسنی که خدا و پیامبر را قبول دارند ببینند در متقن ترین سند یعنی قرآن و سنت چه فرموده!
حال ببینیم عمربن خطاب با کتاب خدا و رسول خدا چه کرد؟ و قرآن و رسول چه گفتند؟
1- اسناد روایات فوق از معتبرترین کتاب اهل سنت بعد از قرآن صحیح بخاری ومسلم است و صحیح السند ومتواتر هم هست.
2- پیامبر خدا در روزهای پایانی عمرش رو به اصحاب کرد و فرمود: برایم کاغذی بیاورید چیزی بنویسم تا هرگز گمراه نشوید . عمر بلا فاصله به مخالفت صریح با سخن پیامبر پرداخت و گفت: این پیامبر بیمار است و رنجور و کتاب خدا ما را بس است!
در روایت دوم بعد از سخن پیامبر خدا ، عده ای مخالفت نمودند و گفتند این پیامبر خدا هذیان (بیهوده) میگوید که عمر هم دربین همین مخالفان بود.
پیامبر با عصبانیت فرمود: از نزد من بیرون روید واختلاف نکنید.
3- قرآن فرمود: :.. أَطِیعُواْ اللّهَ و َأَطِیعُواْ الرَّسُولَ . .(سوره نساء آیه 59)
اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا را..
و باز فرمود: . وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ... (سوره حشر آیه 7)
آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهى کرده خوددارى نمایید؛ و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است!
وباز فرمود: :.. .. فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ .. هرگاه در چیزى نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داورى بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید.(سوره نساء آیه 59)
وباز فرمود : وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى انْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى... (سوره نجم آیه 4)
و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏ گوید!آنچه مى‏ گوید چیزى جز وحى که بر او نازل شده نیست!
بنا براین با توجه به نص این آیات و سنت نقل شده از بخاری ومسلم ، جناب عمربن خطاب صریحا از امر خدا و رسولش عصیان نموده وبه مخالفت برخاسته !!
4- قرآن درباره کسانیکه از دستور رسول خدا سرپیچی کنند فرمود: جایگاهشان آتش ابدی جهنم است.
وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا.(سوره جن آیه 23)
و هر کس نافرمانى خدا و رسولش کند، آتش دوزخ از آن اوست و همیشه در آن مى‏مانند!
نتیجه:
برادر و خواهر سنی مذهب ، که قرآن را قبول داری و خود را اهل سنت پیامبر میدانی! بنگر به عمل عمربن خطاب با رسول الله! و صریح قرآن که از جمله فرمود: در نافرمانان از دستور رسول الله ، در آتش جهنم جاودانند.
آیا چنین فردی لیاقت خلافت پیامبر خدا رادار؟؟!!!
آیا شما را چنین فردی امام است؟!
وآیا برای دنیا و آخرت پاسخی براین عقیده دارید؟!


گرفتن بیعت به چه قیمتی؟+سند

نه تنها حضرت علی را حتی در مشورت در امر خلافت دخالت ندادند، بلکه بنابر آنچه جناب ابن ابی شیبه (استاد بخاری) در کتاب المصنف به آن اعتراف کرده با خاندان وحی و مخالفین دستگاه حاکم به تندی برخورد کردند.وی می نویسد:
زمانی که خلیفة دوم مطلع شد که حضرت علی علیه السلام و گروهی به عنوان اعتراض به دستگاه خلافت، در خانة حضرت فاطمه تحصن کرده اند، به در خانه فاطمه آمد و قسم خورد که اگر افراد خانه با ابوبکر بیعت نکنند، خانه فاطمه را آتش خواهد زد.
نقل‌های تاریخی حاکی از آن است که حضرت  زهراعلیهاالسّلام، تهدیدِ عمر بن    خَطّاب مبنی بر سوزاندنِ خانه را جدّی  دانسته و به واقعی بودنِ آن تصریح    فرموده‌اند؛
فَقالَتْ: ... وَ أیْمُ اللهِ لَیُمْضِیَنَّ لِما حَلَفَ عَلَیْهِ...
(الکتاب: الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار المؤلف: أبو بکر بن أبی شیبة،    عبد الله بن محمد بن إبراهیم بن عثمان بن خواستی العبسی (المتوفى: 235هـ)    المحقق: کمال یوسف الحوت الناشر: مکتبة الرشد - الریاض الطبعة: الأولى،    1409 عدد الأجزاء: 7
دارالتاج- ج7 ص432)
آن بانو فرمود: ... به خدا سوگند، او به آنچه برایش سوگند خورده، عمل می‌کند.

زمانی که با اهل بیت پیامبر اکرم چنین برخوردی شود، آیا سایرین جرأت مخالفت پیدا می کنند؟


عدم اعتقاد عمر به شورا+سند

یکی از بدعتهایی که در اسلام سابقه نداشت بحث شورای شش نفره است که خلیفه دوم آنرا بنا نهاد در حالیکه خود اصلا به آن اعتقاد نداشت ولی تنها راهی بود که با نحوه چینش افراد شورا و با زیرکی میتوانست حضرت امیر (علیه السلام) را از خلافت دور سازد:
 إبن عبد البر (متوفای 463 هجری) می‌گوید:
عمر أَنه قَالَ: لَو کَانَ سَالم حَیا مَا جَعلتهَا شُورَى.(الکتاب: عمدة القاری شرح صحیح البخاری ج16 ص248،المؤلف: أبو محمد محمود بن أحمد بن موسى بن أحمد بن حسین الغیتابى الحنفى بدر الدین العینى (المتوفى: 855هـ)،الناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت الإستیعاب فی معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 2، ص 568 /أسد الغابة فی    معرفة الصحابة لإبن الأثیر الجزری، ج 2، ص 246 / عمدة القاری شرح صحیح    البخاری للعینی، ج 16، ص 245 /الأعلام لخیر الدین الزرکلی، ج 3، ص 73 /    الوافی بالوفیات للصفدی، ج 15، ص 58 ـ البدایة و النهایة لإبن کثیر    الدمشقی، ج 6، ص 370 ـ السیرة الحلبیة للحلبی، ج 2، ص 186)
عمر گفت: اگر آقای سالم (مولی أبی حذیفه) زنده بود، من به هیچ‌وجه خلافت را شورایی نمی‌کردم.
عمر بن شبة النمیری (متوفای 262 هجری) می‌گوید:
حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ مَعْرُوفٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا ضَمْرَةُ بْنُ رَبِیعَةَ، عَنِ الشَّیْبَانِیِّ، عَنْ أَبِی الْعَجْفَاءِ، قَالَ: قِیلَ لِعُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَوْ عَهِدْتَ؟ قَالَ: " لَوْ أَدْرَکْتُ أَبَا عُبَیْدَةَ بْنَ الْجَرَّاحِ لَوَلَّیْتُهُ (الکتاب: تاریخ المدینة لابن شبة ج3ص 886،المؤلف: عمر بن شبة (واسمه زید) بن عبیدة بن ریطة النمیری البصری، أبو زید (المتوفى: 262هـ)،حققه: فهیم محمد شلتوت،طبع على نفقة: السید حبیب محمود أحمد - جدة،عام النشر: 1399 هـ تاریخ المدینة المنورة لإبن شبة النمیری، ج 3، ص 886 ـ المستدرک علی   الصحیحین للحاکم النیشابوری، ج 3، ص 268 ـ کنز العمال للمتقی الهندی، ج 13،   ص 216 ـ الطبقات الکبری لمحمد بن سعد، ج 3، ص 413 ـ تاریخ مدینة دمشق  لإبن  عساکر، ج 16، ص 241 ـ سیر أعلام النبلاء للذهبی، ج 1، ص 372 ـ  الإمامة و  السیاسة لإبن قتیبة الدینوری، تحقیق الزینی، ج 1، ص 28
عمر بن خطاب گفت: اگر أبو عبیدة بن جراح زنده بود، من او را ولی و خلیفه قرار می‌دادم.
حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ مَعْرُوفٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا ضَمْرَةُ بْنُ رَبِیعَةَ، عَنِ الشَّیْبَانِیِّ، عَنْ أَبِی الْعَجْفَاءِ، قَالَ: قِیلَ لِعُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَوْ عَهِدْتَ؟ قَالَ: " لَوْ أَدْرَکْتُ أَبَا عُبَیْدَةَ بْنَ الْجَرَّاحِ لَوَلَّیْتُهُ (الکتاب: تاریخ المدینة لابن شبة ج3 ص886،المؤلف: عمر بن شبة (واسمه زید) بن عبیدة بن ریطة النمیری البصری، أبو زید (المتوفى: 262هـ)،حققه: فهیم محمد شلتوت،طبع على نفقة: السید حبیب محمود أحمد - جدة،عام النشر: 1399 هـ الطبقات الکبری لمحمد بن سعد، ج 3، ص 590 ـ تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج   58، ص 403 ـ الإمامة و السیاسة لإبن قتیبة الدینوری، تحقیق الزینی، ج 1، ص   28 ـ کنز العمال للمتقی الهندی، ج 5، ص 738)
اگر معاذ بن جبل زنده بود، من او را ولی و خلیفه قرار می‌دادم.
ضَمْرَةُ بنُ رَبِیْعَةَ: أَخْبَرَنِی السَّیْبَانِیُّ3، عَنْ أَبِی العَجْمَاءِ -وَإِنَّمَا هُوَ أَبُو العَجْفَاءِ- السُّلَمِیُّ قَالَ: قِیْلَ لِعُمَرَ: لَوْ عَهِدْتَ یَا أَمِیْرَ المُؤْمِنِیْنَ قَالَ: لَوْ أَدْرَکْتُ أَبَا عُبَیْدَةَ ثُمَّ وَلَّیْتُهُ ثُمَّ قَدِمْتُ عَلَى رَبِّی فَقَالَ لِی: لِمَ اسْتَخْلَفْتَهُ? لَقُلْتُ: سَمِعْتُ عَبْدَکَ وَخَلِیْلَکَ یَقُوْلُ: "لِکُلِّ أُمَّةٍ أَمِیْنٌ وَإِنَّ أَمِیْنَ هَذِهِ الأُمَّةِ أَبُو عُبَیْدَةَ" وَلَوْ أَدْرَکْتُ خَالِدَ بنَ الوَلِیْدِ ثُمَّ وَلَّیْتُهُ (الکتاب: سیر أعلام النبلاء ج3 ص277،المؤلف: شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَایْماز الذهبی (المتوفى: 748هـ)،الناشر: دار الحدیث- القاهرة،الطبعة: 1427هـ-2006م،عدد الأجزاء: 18 تاریخ المدینة المنورة لإبن شبة النمیری، ج 3، ص 887 ـ الآحاد و المثانی   للضحاک، ج 2، ص 26 ـ تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج 16، ص 241 ـ سیر أعلام   النبلاء للذهبی، ج 1، ص 372 ـ الامامة و السیاسة لإبن قتیبة الدینوری،   تحقیق الزینی، ج 1، ص 28 ـ کنز العمال للمتقی الهندی، ج 5، ص 739)
اگر خالد بن ولید زنده بود، من او را ولی و خلیفه قرار می‌دادم.
 خالد بن ولید، همان است که عمر بن خطاب قسم خورد به خاطر تجاوز به همسر مالک بن نویره سنگسارش می‌کنم.
 
هم‌چنین احمد بن حنبل نقل می‌کند:
قَالَ عُمَرُ: لَوْ أَدْرَکَنِی أَحَدُ رَجُلَیْنِ، ثُمَّ جَعَلْتُ هَذَا الْأَمْرَ إِلَیْهِ لَوَثِقْتُ بِهِ: سَالِمٌ مَوْلَى أَبِی حُذَیْفَةَ، وَأَبُو عُبَیْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ (الکتاب: مسند الإمام أحمد بن حنبل ج1 ص280،المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی (المتوفى: 241هـ)،المحقق: شعیب الأرنؤوط - عادل مرشد، وآخرون،إشراف: د عبد الله بن عبد المحسن الترکی،الناشر: مؤسسة الرسالة،الطبعة: الأولى، 1421 هـ - 2001 م مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهیثمی، ج 4، ص 220 ـ کنز العمال للمتقی   الهندی، ج 5، ص 732 ـ تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج 44، ص 427 ـ الطبقات   الکبری لمحمد بن سعد، ج 3، ص 343 ـ سیر أعلام النبلاء للذهبی، ج 1، ص 170 ـ   تاریخ الإسلام للذهبی، ج 3، ص 56 ـ تأویل مختلف الحدیث لإبن قتیبة، ص 115  ـ  المحصول للرازی، ج 4، ص 322)
عمر گفت: اگر این دو نفر در قید حیات بودند و من آنها را خلیفه می‌کردم، مورد وثوق من بودند: سالم مولی أبو حذیفة و أبو عبیدة بن جراح.
نتیجه این‌که خود جناب عمر بن خطاب معتقد به شورا نبود. یعنی: «اگر خالد بن ولید و معاذ بن جبل و سالم و أبو عبیدة بن جراح زنده بودند، خلافت را شورایی نمی‌کردم. ولی چون اینها زنده نیستند، مجبور هستم خلافت را شورایی کنم».

عمر و زنده به گور کردن دخترش+سند

آیاعمر بن خطاب، دختران خود را در جاهلیت زنده به گور کرده است؟
پاسخ:
زنده به گور کردن دختران، خاطره بسیار تکان‌دهنده‌اى است که از تاریخ عرب زمان جاهلیت به جاى مانده است . آن‌ها از ترس ننگ و عار و این که مبادا دختران شان بعدها در جنگ‌ها به دست دشمن بیفتند، دختران خود را در زمان زایمان و یا حتى وقتى بزرگ مى‌شدند، زنده به گور مى‌کردند و خروار‌ها خاک بر روى آنان مى‌ریختند .
یکى از کسانى که در زمان جاهلیت دختران خود را زنده به گور کرده است، خلیفه دوم عمر بن خطاب بوده است .
طبرانى در معجم کبیر خود روایتى را با سند صحیح نقل مى‌کند که عمر بن خطاب، در حضور رسول خدا صلى الله علیه وآله اعتراف مى‌کند که دخترانش را زنده به گور کرده است:
863 حدثنا عَبْدَانُ بن أَحْمَدَ ثنا الْحُسَیْنُ بن مَهْدِیٍّ الأُبُلِّیُّ ثنا عبد الرَّزَّاقِ أنا إِسْرَائِیلُ ثنا سِمَاکُ بن حَرْبٍ قال سَمِعْتَ النُّعْمَانَ بن بَشِیرٍ یقول سمعت عُمَرَ بن الْخَطَّابِ یقول وَسُئِلَ عن قَوْلِهِ وإذا الموؤودة سئلت قال جاء قَیْسُ بن عَاصِمٍ إلى رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم قال إنی وَأَدَتُ ثَمَانِیَ بناتٍ لی فی الْجَاهِلِیَّةِ قال اعتق عن کل وَاحِدَةٍ منها رَقَبَةً قلت إنی صَاحِبُ إِبِلٍ قال اهْدِ إن شِئْتَ عن کل وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ بَدَنَةً .(الطبرانی،  ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفاى360هـ)، المعجم  الکبیر، ج 18   ص 337، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة  الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ – 1983م.)
نعمان بن بشیر مى‌گوید که از عمر بن خطاب در باره تفسیر آیه «وإذا الموؤودة سئلت» شنیدم که مى‌گفت: قیس بن عاصم نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله و گفت: من در زمان جاهلیت هشت دختر خود را زنده به گور کردم، چه کار کنم؟ آن حضرت فرمود: براى هر کدام از آن‌ها یک بنده آزاد کن .
من (عمر) گفتم: من چوپان شتر بودم، آن حضرت فرمود: اگر خواستى براى هر کدام از آن‌ها یک شتر اهداء کن.
 
هیثمى در باره سند این روایت مى‌گوید:
رواه البزار والطبرانی ورجال البزار رجال الصحیح غیر حسین بن مهدی الأیلی وهو ثقة .
این روایت را بزار و طبرانى نقل کرده‌اند، تمام راویان بزار راویان صحیح بخارى هستند؛ غیر از حسین بن مهدى أیلى که او نیز ثقه است.
الهیثمی، ابوالحسن نور الدین علی بن أبی بکر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 7   ص 134 ، ناشر: دار الریان للتراث/‏ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407هـ.
نووى شافعى در کتاب المجموع مى نویسد:
وَرُوِیَ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَنَّهُ قَالَ : یَا رَسُولَ اللَّهِ ، إِنِّی وَأَدْتُ فِی الْجَاهِلِیَّةِ
فَقَالَ : أَعْتِقْ عَنْ کُلِّ مَوْؤُودٍ رَقَبَةً .والموؤودةُ البنتُ المقتولةِ عندما تَوَلَّدَ ، کان أهلُ الجاهلیةِ یفعلونَ ذلک مخافةَ العارِ والفقرِ.النووی الشافعی، محیی الدین أبو زکریا یحیى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام  (متوفاى676 هـ)، المجموع، ج 19 ، ص 187 ، ناشر: دار الفکر للطباعة والنشر  والتوزیع، التکملة الثانیة.
از عمر بن خطاب روایت شده است که گفت: اى رسول خدا ! من در دوران جاهلیت دخترانم را زنده به گور کرده‌ام (چه کار کنم؟) . آن حضرت فرمود: براى هر دخترى که زنده به گور کرده‌ای، یک بنده آزاد کن .مؤوده به دخترى مى‌گویند که در زمان تولد کشته شده است. مردم دوران جاهلیت، این کار را به خاطر ترس از ننگ و فقر مى‌کشتند.
ماوردى بصرى شافعى نیز در کتاب الحاوى الکبیر مى نویسد:
وَرُوِیَ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَنَّهُ قَالَ : یَا رَسُولَ اللَّهِ ، إِنِّی وَأَدْتُ فِی الْجَاهِلِیَّةِ. فَقَالَ : أَعْتِقْ عَنْ کُلِّ مَوْؤُودٍ رَقَبَةً .وَذَلِکَ أَنَّ الْعَرَبَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ کَانَتْ تَحْفِرُ تَحْتَ الْحَامِلِ إِذَا ضَرَبَهَا الطَّلْقُ حُفَیْرَةً یَسْقُطُ فِیهَا وَلَدُهَا إِذَا وَضَعَتْهُ ، فَإِنْ کَانَ ذَکَرًا أَخْرَجُوهُ مِنْهَا ، وَإِنْ کَانَ أُنْثَى تُرِکَتْ فِی حُفْرَتِهَا ، وَطُمَّ التُّرَابُ عَلَیْهَا حَتَّى تَمُوتَ ، وَهَذَا قَتْلُ عَمْدٍ ، وَقَدْ أُوجِبَتْ فِیهِ الْکَفَّارَةُ. الماوردی البصری الشافعی، أبو الحسن علی بن محمد بن حبیب (متوفاى450هـ)،  الحاوی الکبیر فی فقه مذهب الإمام الشافعی وهو شرح مختصر المزنی، ج 13 ص 67  ، تحقیق الشیخ علی محمد معوض - الشیخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار  الکتب العلمیة - بیروت - لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ -1999م.
از عمر بن خطاب نقل شده است که گفت: اى رسول خدا ! من در جاهلیت دخترانم را زنده به گور کردم (چه کار کنم؟) آن حضرت فرمود: براى هر دخترى که زنده به گور کردی، یک بنده آزاد کن .
و این به آن دلیل است که عرب‌ها در جاهلیت، در زیر پاى زن حامله، گودالى مى‌کندند، وقتى وضع حمل مى‌کرد، بچه‌اش در داخل آن گودال مى‌افتاد، پس از آن اگر پسر بود، او را بیرون مى‌آوردند؛‌ و اگر دختر بود، در همان گودال رهایش مى‌کردند و خاک بر او مى‌ریختند  تا بمیرد. این کار ، قتل عمد به حساب مى‌‌آید و سبب وجوب کفاره مى‌شود.
 
محمد امین شنقیطى متوفای1393هـ در أضواء البیان و تمیمى حنبلى متوفای1225هـ در الفواکه العذاب نوشته اند:
وقد جاءَ عن عمرَ رضی الله عنه قولُه : أمرانِ فی الجاهلیةِ . أحدُهما : یُبْکِیْنِی والآخرُ یُضْحِکُنِی .
أما الذی یبکینی : فقد ذَهبتُ بابنةٍ لی لِوَأْدِها ، فکنتُ أحفَرُ لها الحفرةَ وتَنْفُضُ الترابَ عن لِحْیَتِی وهی لا تدری ماذا أریدُ لها ، فإذا تَذَکّرتُ ذلک بَکَیْتُ .والأخرى : کنت أصْنَعُ إلهًا من التمرِ أضَعُهُ عند رأسی یَحْرُسُنِی لَیلاً ، فإذا أصْبَحْتُ مُعَافًى أکلتُه ، فإذا تَذَکرت ذلک ضَحِکْتُ من نَفْسِی .
الجکنی الشنقیطی، محمد الأمین بن محمد بن المختار (متوفاى 1393هـ.)، أضواء  البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، ج 8 ص 439، تحقیق: مکتب البحوث والدراسات،  ناشر: دار الفکر للطباعة والنشر. - بیروت. - 1415هـ - 1995م.التمیمی  الحنبلی، حمد بن ناصر بن عثمان آل معمر (متوفاى 1225هـ)، الفواکه العذاب فی  الرد علی من لم یحکم السنة والکتاب، ج 9 ص 80 ، طبق برنامه الجامع الکبیر.
این سخن از عمر نقل شده است که : دو خاطره از دوران جاهلیت دارم که یکى از آن‌ها مرا گریه و دیگرى به خنده مى‌آورد .
اما آن خاطره‌اى که مرا به گریه درمى‌آورد این است که : من رفتم تا دختر خودم را زنده به گور کنم؛ من براى او گودال مى‌کندم؛ ولى او خاک‌ها را از ریشم مى‌زدود؛ در حالى که نمى‌دانست من چه قصدى براى او دارم. وقتى این خاطره را به یاد مى‌آوردم، گریه مى‌کنم.
 اما دیگری: من خداى از خرما مى‌ساختم، شب‌ها آن را بالاى سر خود مى‌گذاشتم تا از من محافظت کند؛ وقتى صبح مى‌شد و گرسنه مى‌شدم، آن را مى‌خوردم . وقتى این خاطره را به یاد مى‌آورم، به خودم مى‌خندم .

جهل عمر به معنای این آیه+سند

انس گوید: عمر در حالیکه نشسته بود در میان اصحابش تلاوت کرد این آیه را" {فَأَنْبَتْنَا فِیهَا حَبًّا وَعِنَبًا وَقَضْبًا وَزَیْتُونًا وَنَخْلًا وَحَدَائِقَ غُلْبًا وَفَاکِهَةً وَأَبًّا} [عبس: 28] سپس گفت تمام این ها را شناختیم پس ابا چیست گوید: و در دستش عصائى بود که بزمین میزد پس گفت به خدا قسم که کار زور و دشواریست پس اى مردم بگیرید آنچه را که براى شما بیان شده و عمل کنید به ان و آنچه را که نشناخته اید پس آنرا به پروردگارش واگذارید. 
3897 - حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ، ثنا إِبْرَاهِیمُ بْنُ عَبْدٍ التَّمِیمِیِّ، أَنْبَأَ یَزِیدُ بْنُ هَارُونَ، أَنْبَأَ حُمَیْدٌ، عَنْ أَنَسٍ، وَحَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنِی أَبِی، ثنا إِسْحَاقُ، أَنْبَأَ یَعْقُوبُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ سَعْدٍ، ثنا أَبِی، عَنْ صَالِحِ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، أَنَّ أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَخْبَرَهُ أَنَّهُ سَمِعَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، یَقُولُ: {فَأَنْبَتْنَا فِیهَا حَبًّا وَعِنَبًا وَقَضْبًا وَزَیْتُونًا وَنَخْلًا وَحَدَائِقَ غُلْبًا وَفَاکِهَةً وَأَبًّا} [عبس: 28] قَالَ: فَکُلُّ هَذَا قَدْ عَرَفْنَاهُ فَمَا الْأَبُّ، ثُمَّ نَقَضَ عَصًا کَانَتْ فِی یَدِهِ فَقَالَ: «هَذَا لَعَمْرُ اللَّهَ التَّکَلُّفُ اتَّبِعُوا مَا تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ هَذَا الْکِتَابِ» هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّیْخَیْنِ وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ " [التعلیق - من تلخیص الذهبی] 3897 - على شرط البخاری ومسلم المستدرک ج2 ص559
و در لفظ دیگر:
عمر قرائت کرد و فاکهه و ابا پس گفت این فاکهه را ما شناختیم که میوه است پس ابا چیست آنگاه گفت: ساکت باشید که ما از کار دشوار منع شده ایم و در" النهایة فی غریب الحدیث والأثر": است ما تکلیف نشدیم و ما مامور به این نگشته ایم. 
 
(فِی حَدِیثِ أنَس) أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ قَرَأ قولَ الله تعالى: وَفاکِهَةً وَأَبًّا وَقَالَ: «فَمَا الأَبُّ؟ ثُمَّ قَالَ: مَا کُلّفْنَا أَوْ مَا أُمرْنا بِهَذَا» 
الکتاب: النهایة فی غریب الحدیث والأثر /المؤلف: مجد الدین أبو السعادات المبارک بن محمد بن محمد بن محمد ابن عبد الکریم الشیبانی الجزری ابن الأثیر (المتوفى: 606هـ)/الناشر: المکتبة العلمیة - بیروت، 1399هـ - 1979م/تحقیق: طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحی/عدد الأجزاء: 5/[ترقیم الکتاب موافق للمطبوع وهو مشکول ومذیل بالحواشی] ج 1ص13 بَابُ الْهَمْزَةِ مَعَ الْبَاءِ
و در تعبیر دیگر:
عمر... خواند این آیه را پس گفت: تمام اینها را شناختیم پس ابا چیست سپس رها کرد چیزی که در دستش بود و گفت: به خدا قسم که کار دشوارى است و چیست برتو اى پسر مادر عمر اگر ندانى ابا چیست. سپس گفت پیروى و اطاعت کنید آنچه براى شما از قرآن بیان شده و آنچه بیان نشده پس آنرا واگذارید. 
ودر لفظ محب طبرى:
سپس گفت: ما منع از تکلف و کار دشوار شده ایم: اى عمر این را تکلف و کارهاى سخت است و باکى بر تو نیست اگر ندانستى ابا چیست. 
و از ثابت: اینکه مردى سئوال کرد از عمر بن خطاب از قول خداى تعالى و فاکهه و ابا: اب چیست پس عمر گفت ما نهى شده ایم از کنجکاوى کردن و کارهاى سخت. 
مدارک خبر:
حاکم در مستدرک آنرا صحیح دانسته است.
3897 - حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ، ثنا إِبْرَاهِیمُ بْنُ عَبْدٍ التَّمِیمِیِّ، أَنْبَأَ یَزِیدُ بْنُ هَارُونَ، أَنْبَأَ حُمَیْدٌ، عَنْ أَنَسٍ، وَحَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنِی أَبِی، ثنا إِسْحَاقُ، أَنْبَأَ یَعْقُوبُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ سَعْدٍ، ثنا أَبِی، عَنْ صَالِحِ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، أَنَّ أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَخْبَرَهُ أَنَّهُ سَمِعَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، یَقُولُ: {فَأَنْبَتْنَا فِیهَا حَبًّا وَعِنَبًا وَقَضْبًا وَزَیْتُونًا وَنَخْلًا وَحَدَائِقَ غُلْبًا وَفَاکِهَةً وَأَبًّا} [عبس: 28] قَالَ: فَکُلُّ هَذَا قَدْ عَرَفْنَاهُ فَمَا الْأَبُّ، ثُمَّ نَقَضَ عَصًا کَانَتْ فِی یَدِهِ فَقَالَ: «هَذَا لَعَمْرُ اللَّهَ التَّکَلُّفُ اتَّبِعُوا مَا تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ هَذَا الْکِتَابِ» هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّیْخَیْنِ وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ "
[التعلیق - من تلخیص الذهبی] 3897 - على شرط البخاری ومسلم
الکتاب: المستدرک على الصحیحین/المؤلف: أبو عبد الله الحاکم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدویه بن نُعیم بن الحکم الضبی الطهمانی النیسابوری المعروف بابن البیع (المتوفى: 405هـ)/تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا/الناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت/الطبعة: الأولى، 1411 - 1990/عدد الأجزاء: 4/[ترقیم الکتاب موافق للمطبوع، وهو ضمن خدمة التخریج] مستدرک علی الصحیحین ج2ص559 باب سوره عبس و تولی بسم الله الرحمن الرحیم
خطیب در تاریخ بغداد: 
(3963) -[13: 434] وَهَذِهِ اللَّفْظَةُ الَّتِی حُکِیَتْ عَنْ عَلِیِّ ابْنِ الْمَدِینِیِّ قَدْ رُوِیَ عَنْهُ غَیْرُهَا، وَالْحَدِیثُ قَدْ أَخْبَرَنِیهِ أَبُو طَالِبٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ بُکَیْرٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا مَخْلَدُ بْنُ جَعْفَرٍ الدَّقَّاقُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ طَاهِرِ بْنِ أَبِی الدُّمَیْکِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْمَدِینِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْوَلِیدُ بْنُ مُسْلِمٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا الأَوْزَاعِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا الزُّهْرِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ، قَالَ: بَیْنَمَا عُمَرُ جَالِسٌ فِی أَصْحَابِهِ إِذْ تَلا هَذِهِ الآیَةَ {فَأَنْبَتْنَا فِیهَا حَبًّا (27) وَعِنَبًا وَقَضْبًا (28) وَزَیْتُونًا وَنَخْلا (29) وَحَدَائِقَ غُلْبًا (30) وَفَاکِهَةً وَأَبًّا (31)}.ثُمَّ قَالَ " هَذَا کُلُّهُ قَدْ عَرَفْنَاهُ فَمَا الأَبُّ "؟ قَالَ: وَفِی یَدِهِ عُصَیَّةٌ یَضْرِبُ بِهَا الأَرْضَ، فَقَالَ: " هَذَا لَعَمْرُ اللَّهِ التَّکَلُّفُ، فَخُذُوا أَیُّهَا النَّاسُ بِمَا بُیِّنَ لَکُمْ، فَاعْمَلُوا بِهِ، وَمَا لَمْ تَعْرِفُوهُ، فَکِلُوهُ إِلَى رَبِّهِ
الکتاب: تاریخ بغداد/المؤلف: أبو بکر أحمد بن علی بن ثابت بن أحمد بن مهدی الخطیب البغدادی (المتوفى: 463هـ)/المحقق: الدکتور بشار عواد معروف/الناشر: دار الغرب الإسلامی - بیروت/الطبعة: الأولى، 1422هـ - 2002 م/عدد الأجزاء: 16/أعده للشاملة/ مصطفى الشقیری/[ترقیم الکتاب موافق للمطبوع، وهو مشکول الأحادیث، ومضاف لخدمة التراجم]/ تاریخ بغداد ج13ص421 باب علی بن عبدالله بن جعفر نجیح
و زمخشرى در کشاف:
کل هذا قد عرفنا، فما الأب؟ ثم رفض عصا کانت بیده «1» وقال: هذا لعمر الله التکلف، وما علیک یا ابن أمّ عمر أن لا تدرى ما الأب، ثم قال: اتبعوا ما تبین لکم من هذا الکتاب، وما لا فدعوه. فإن قلت: فهذا یشبه النهى عن تتبع معانی القرآن والبحث عن مشکلاته. قلت: لم یذهب إلى ذلک ...
الکتاب: الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل/المؤلف: أبو القاسم محمود بن عمرو بن أحمد، الزمخشری جار الله (المتوفى: 538هـ)/الناشر: دار الکتاب العربی - بیروت/الطبعة: الثالثة - 1407 هـ/عدد الأجزاء: 4/[ترقیم الکتاب موافق للمطبوع وهو ضمن خدمة مقارنة التفاسیر]/الکتاب مذیل بحاشیة (الانتصاف فیما تضمنه الکشاف) لابن المنیر الإسکندری (ت 683) وتخریج أحادیث الکشاف للإمام الزیلعى] /الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل ج 4 ص705 سوره عبس آیات 32 الی 41
و محب الدین طبرى در الریاض النضره: 
وعن أنس قال: قرأ عمر: {وَفَاکِهَةً وَأَبًّا} 1 قال: فما الأب? ثم قال: ما کلفنا وما أمرنا بهذا، خرجه البخاری. عنه قال: کنا مع عمر وعلیه قمیص وفی ظهره أربع رقع، فسئل عن هذه الآیة {وَفَاکِهَةً وَأَبًّا} فقال: ما الأب؟ ثم قال: مه! قد نهینا عن التکلف، ثم قال: یا عمر, إن هذا لمن التکلف وما علیک ألا تدری ما الأب, خرجه البغوی والمخلص الذهبی.
الکتاب: الریاض النضرة فی مناقب العشرة/المؤلف: أبو العباس، أحمد بن عبد الله بن محمد، محب الدین الطبری (المتوفى: 694هـ)/الناشر: دار الکتب العلمیة/الطبعة: الثانیة/عدد الأجزاء: 4/[ترقیم الکتاب موافق للمطبوع وهو مذیل بالحواشی]/الریاض النضرة فی مناقب العشرة ج2ص379 الفصل التاسع فی ذکر نبذة من فضائله

کل احد افقه من عمر+سند
زنى را آوردند نزد عمر که آبستن بود و اقرارکرد بزنا پس عمر فرمان داد که او را سنگسارکنند پس على علیه السلام برخورد کرد به او فرمود: این زن را چه میشود، گفتند عمر دستورداده او را سنگسار کنند پس على علیه السلام او رابرگردانید و فرمود این تسلط و حکومت تو است بر او و اما حکومت و سلطه اى نیست براى تو بر طفیلى که در شکم دارد. و شاید تو او را شکنجه دادى یا ترسانیدى گفت: آرى شکنجه اش دادم فرمود:
آیانشنیدى که پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
حدى نیست براى کسی که بعد از شکنجه اقرار کندکه او را" بند زده یا بزنند" یا در زندان حبس کنند یا تهدید کنند که اگر نگوئى چنین وچنان خواهیم کرد پس اقرارى براى او نیست" واقرار او ارزش و اعتبارى ندارد" پس عمر اورا آزاد ساخت سپس گفت " عجزت النساء ان تلدن مثل على بن ابیطالب لو لا على لهلک عمر "بانوان عاجز و نازا هستند که مانند على بن ابیطالب بزایند. اگر على علیه السلام نبود عمر هلاک شده بود. 
وعن عبد الله بن الحسن قال دخل على على عمر وإذا إمرأة حبلى تقاد ترجم قال ما شأن هذه قالت یذهبون بى یرجمونى فقال یا أمیر المؤمنین لاى شئ ترجم إن کان لک سلطان علیها فما لک سلطان على ما فی بطنها فقال عمر رضى الله عنه کل أحد أفقه منى ثلاث مرات فضمنها على حتى ولدت غلاما ثم ذهب بها إلیه فرجمها، وهذه المرأة غیر تلک والله أعلم لان إعتراف تلک کان بعد تخویف فلم یصح فلم ترجم وهذه رجمت کما تضمنه الحدیث. الکتاب: ذخائر العقبى فی مناقب ذوى القربى المؤلف: محب الدین أحمد بن عبد الله الطبری (المتوفى: 694هـ) عنیت بنشره: مکتبة القدسی لصاحبها حسام الدین القدسی بباب الخلق بحارة الجداوی بدرب سعادة بالقاهرة عن نسخة: دار الکتب المصریة، ونسخة الخزانة التیموریة ج1 ص81.

اَللهُمَ صَلِ عَلی مُحَمّد وَ آلِ مُحَمّد و عَجِل فَرَجَهُم

اهل سنت

حقانیت شیعه

خلیفه دوم اهل سنت

شیعه

عمر

با نظرات ارزنده خود ما را یاری کنید (۱)

نظراتی که بصورت خصوصی ارسال می شوند امکان نمایش و پاسخگویی از طرف مدیر را ندارند

خداییش اخر خلیفه به عمر میگن  واقعا اهل سنت به خودشون ببالند ما شیعیان که نداریم مثل

اهل سنت خوشبحالتون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی

ابزار هدایت به بالای صفحه