پایگاه فرهنگی مذهبی قرآن و عترت

به پایگاه فرهنگی مذهبی قرآن و عترت خوش آمدید

آموزش ها

یک دقیقه روضه با نوای استاد میرزا محمدی

آخرین نظرات

خانه وحی زیر تازیانه هجوم+سند

 منزلت خانه فاطمه (سلام الله علیها)
1-خانه انبیاء احترام ویژه‏اى دارد که کسى حق ورود بدون اجازه ندارد:
یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لاتَدْخُلُواْ بُیُوتَ النَّبِىِ‏ّ إِلا أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ. الأحزاب /53.
اى افرادى که ایمان آورده‏اید! در خانه‏ هاى پیامبر داخل نشوید مگر به شما داده شود.
2-شکى نیست که خانه حضرت صدیقه طاهره خانه پیغمبر محسوب می‏شود همانطورى که در تفاسیر متعدد اهل سنت ذیل آیه شریفه:
فِى بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ‏و یُسَبِّحُ لَهُ‏و فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْأَصَالِ. النور/36.
در خانه ‏هایى که خدا رخصت داده که [قدر و    منزلت‏] آن‌ها رفعت یابد و نامش در آن‌ها یاد شود. در آن [خانه‏] ها هر    بامداد و شامگاه او را نیایش می‏کنند.
سیوطى و دیگران از قول ابوبکر از نبى    مکرم‏ (صلى الله علیه وآله وسلم) نقل کرده‏اند که خانه علی و زهرا علیهما    السلام از با فضیلت‏ترین خانه‌هاى انبیاء محسوب میشود:
وأخرج    ابن مردویه عن أنس بن مالک وبریدة قال: قرأ رسول الله صلى الله علیه  وسلم   هذه الآیة ) فی بیوت أذن الله أن ترفع ( فقام الیه رجل فقال: أی  بیوت هذه   یا رسول الله قال: بیوت الأنبیاء. فقام الیه أبو بکر فقال: یا  رسول الله   هذا البیت منها ـ البیت علی وفاطمة ـ قال: نعم من أفاضلها.
السیوطی، عبد الرحمن بن الکمال جلال الدین (متوفای911هـ)، الدر المنثور، ج 6، ص 203، ناشر: دار الفکر - بیروت – 1993 م؛
الثعلبی    النیسابوری أبو إسحاق أحمد بن  محمد بن إبراهیم (متوفای427هـ) الکشف    والبیان، (متوفای 427 هـ - 1035م)، ج  7، ص 107، تحقیق: الإمام أبی محمد بن    عاشور، مراجعة وتدقیق الأستاذ نظیر  الساعدی، ناشر: دار إحیاء التراث    العربی - بیروت، الطبعة: الأولى،  1422هـ-2002م؛
الثعالبی،    عبد الرحمن بن محمد بن مخلوف  (متوفای875هـ)، الجواهر الحسان فی تفسیر    القرآن، ج 7، ص 107، ناشر: مؤسسة  الأعلمی للمطبوعات – بیروت.
الآلوسی    البغدادی، العلامة أبی الفضل  شهاب الدین السید محمود (متوفای1270هـ)،   روح  المعانی فی تفسیر القرآن  العظیم والسبع المثانی، ج 18، ص 174، ناشر:   دار  إحیاء التراث العربی –  بیروت.
رسول خدا (ص) این آیه را تلاوت فرمود،    شخصى پرسید: این کدام خانه ها است؟ فرمود: خانه هاى پیامبران. ابوبکر    پرسید: آیا خانه علی و فاطمه هم از همان خانه ها است؟ فرمود: بلی، از    بر‌ترین آن است.
پیش بینی پیغمبر اکرم از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
یکى از دلیل‌هاى شیعیان براى اثبات مصیبت‌هاى وارده بر حضرت زهرا سلام الله    علیها و شهادت آن بانوى گرامی، روایتى است که، صدر الدین، ابوالمجامع   جوینى  در کتاب معتبر فرائد السمطین آورده است. وى در این کتاب مى‌نویسد:
روزى پیامبر صلى الله علیه وآله نشسته بود، حسن بن علی علیهما السلام وارد    شد، دیدگان پیامبر که بر حسن افتاد، اشک آلود شد، سپس حسین بن علی بر آن    حضرت وارد شد، مجدداً پیامبر گریست. در پى آن دو، فاطمه و علی علیهما    السلام بر پیامبر وارد شدند، اشک پیامبر با دیدن آن دو نیز جارى شد، از    پیامبر علت گریه بر فاطمه را پرسیدند، فرمود:
وَأِنِّی لَمَّا رَأَیْتُهَا    ذَکَرْتُ مَا یُصْنَعُ بِهَا بَعْدِی کَأَنِّی بِهَا وَقَدْ دَخَلَ    الذُّلُّ فی بَیْتِهَا وَانْتُهِکَتْ حُرْمَتُهَا وَغُصِبَتْ حَقُّهَا    وَمُنِعَتْ‏ إِرْثُهَا وَکُسِرَ جَنْبُهَا [وَکُسِرَتْ جَنْبَتُهَا]    وَأُسْقِطَتْ جَنِینُهَا وَهِیَ تُنَادِی یَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابْ    وَتَسْتَغِیثُ فَلَا تُغَاثْ... فَتَکُونُ أَوَّلَ مَنْ یَلْحَقُنی مِنْ    أَهْلِ بَیْتِی فَتَقَدَّمَ عَلَیَّ مَحْزُونَةً مَکْرُوبَةً مَغْمُومَةً    مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة.
فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِکَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَعَاقِبْ مَنْ    غَصَبَهَا وَذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَخَلِّدْ فِی نَارِکَ مَنْ ضَرَبَ    جَنْبَهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِکَةُ عِنْدَ    ذَلِکَ آمِین‏.

الجوینی، ابراهیم بن محمد بن مؤید (متوفای 722هـ)، فرائد السمطین، ج2، ص 34 و 35، ناشر: مؤسسة المحمودی ـ بیروت، 1400هـ.
زمانى که فاطمه را دیدم، به یاد صحنه‌اى افتادم که پس از من براى او رخ    خواهد داد، گویا مى‌بینم ذلت وارد خانه او شده،‌ حرمتش پایمال گشته، حقش    غصب شده، از ارث خود ممنوع گشته، پهلوى او شکسته شده و فرزندى را که در رحم    دارد سقط شده؛ در حالى که پیوسته فریاد مى‌زند: وا محمداه!؛ ولى کسى به   او  پاسخ نمى‌دهد،‌ کمک مى‌خواهد؛ اما کسى به فریادش نمى‌رسد.
او اول کسى است از خاندانم که به من ملحق مى‌شود؛ و در حالى بر من وارد مى‌شود که محزون، نالان، غمگین، حقش غصب و شهید شده است.
در آن حال عرض مى‌کنم: خدایا لعنت کن هر که به او ستم کرده، کیفر ده هر که    حقش را غصب کرده، خوار کن هر که خوارش کرده و در دوزخ مخلد کن هر که به    پهلویش زده تا این که فرزندش را سقط کرد، و ملائکه آمین گویند.

هجوم به خانه وحی در چهار مرحله صورت   گرفته است یک : تهدید دو: تهدید همراه فتیله آتش زا سه: تهدید و آتش کشیدن   خانه وحی چهار: شهادت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها .
عزیزان خواننده ما فقط اینجا روایات را نقل میکنیم و بحث رجال و صحت احادیث   رو در زیر اسکن ها برای شما لینک گذاشته ایم تا با سهولت کامل از رجال   روایات مطلع شوید.
 1.  تهدید به سوزاندن خانه:
 طبری گوید:
حَدَّثَنَا ابْنُ حُمَیْدٍ، قَالَ:    حَدَّثَنَا جَرِیرٌ، عَنْ مُغِیرَةَ، عَنْ زِیَادِ بْنِ کُلَیْبٍ، قَالَ:    أَتَى عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ مَنْزِلَ عَلِیٍّ وَفِیهِ طَلْحَةُ    وَالزُّبَیْرُ وَرِجَالٌ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ، فَقَالَ: وَاللَّهِ    لأَحْرِقَنَّ عَلَیْکُمْ أَوْ لَتَخْرُجُنَّ إِلَى الْبَیْعَةِ فَخَرَجَ    عَلَیْهِ الزُّبَیْرُ مصلتا بالسیف، فَعَثَرَ فَسَقَطَ السَّیْفُ مِنْ    یَدِهِ، فَوَثَبُوا عَلَیْهِ فاخذوه.
  الکتاب: تاریخ الطبری المؤلف:    محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب الآملی، أبو جعفر الطبری (المتوفى:    310هـ) (صلة تاریخ الطبری لعریب بن سعد القرطبی، المتوفى: 369هـ) الناشر:    دار التراث - بیروت الطبعة: الثانیة - 1387 هـ عدد الأجزاء: 11 -ج3 ص202
عمر بن خطاب به خانه علی آمد در    حالى که گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده  بودند. به آنان گفت: به خدا    سوگند خانه را به آتش مى کشم؛ مگر اینکه براى  بیعت بیرون بیایید. زبیر  از   خانه بیرون آمد درحالى که شمشیر کشیده بود،  ناگهان پاى او لغزید و  شمشیر   از دستش افتاد، در این موقع دیگران هجوم  آوردند و شمشیر را از دست  او   گرفتند.

ابن أبی الحدید گوید:
عن سلمة بن عبد الرحمان قال: فجاءعمر الیهم فقال: «والذى نفسى بیده لتخرجنّ إلى البیعة أو لأحرقنّ البیت علیکم .
 شرح نهج البلاغه: ابن ابی الحدید انتشارات دارالجبیل ج2 ص45
ابن أبی‌شیبه (متوفای225) میگوید:
نقل‌های تاریخی حاکی از آن است که حضرت   زهراعلیهاالسّلام، تهدیدِ عمر بن   خَطّاب مبنی بر سوزاندنِ خانه را جدّی   دانسته و به واقعی بودنِ آن تصریح   فرموده‌اند؛
فَقالَتْ: ... وَ أیْمُ اللهِ لَیُمْضِیَنَّ لِما حَلَفَ عَلَیْهِ...
(الکتاب: الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار المؤلف: أبو بکر بن أبی شیبة،    عبد الله بن محمد بن إبراهیم بن عثمان بن خواستی العبسی (المتوفى: 235هـ)    المحقق: کمال یوسف الحوت الناشر: مکتبة الرشد - الریاض الطبعة: الأولى،    1409 عدد الأجزاء: 7
دارالتاج- ج7 ص432)
آن بانو فرمود: ... به خدا سوگند، او به آنچه برایش سوگند خورده، عمل می‌کند.

 
2.  آوردن وسائل آتش سوزى و بى توجهى خلیفه دوم بر اعتراض مردم:
ابن قُتَیْبَه (متوفّای 276) می گوید:
 وقال عمر: والذى نفس عمر بیده لتخرجنّ أو لأحرقنّها على من فیها! فقیل له: یا أباحفص إنّ فیها فاطمة!! فقال: وإن.
الدینوری، أبو محمد عبد الله بن     مسلم ابن قتیبة (متوفای276هـ)، الإمامة والسیاسة، ج 1،‌ ص 30، باب کیف  کانت    بیعة علی رضی الله عنه، تحقیق: الشیری، ناشر: دارالاضواء
 أعلام النساء لعمر رضا کحالة موسسه الرساله ج4 ص114
و ابوبکر غیبتِ گروهی را ـ که از بیعتِ با او [با حضورشان] نزد علی    سرپیچی  کرده بودند ـ ، احساس کرد؛ لذا عمر را به سراغشان فرستاد.او آمد و   ـ  در  حالی‌ که آنان درخانه علی بودند ـ صدایشان زد.آنان از بیرون آمدن    امتناع  ورزیدند.عمر هیزم طلبید و گفت:قسم به آن‌ که جانم در دست اوست،  یا   بیرون  می‌آیید یا بی‌تردید خانه را ـ با هر کس که در آن است ـ، به  آتش   می‌کشم.
 
ابن شَحْنه، متوفّای (882) میگوید:
إنَّ عُمَرَ جاءَ إلی بَیْتِ عَلِیٍّ لِیُحْرِقَهُ عَلی مَنْ فِیهِ.
(روضة المناظر تألیف: ابن شَحْنه، متوفّای 882 دارالکتب العلمیه ج1 ص101)
عمر سوی خانه علی آمد تا خانه را با اهلش بسوزاند.
3. آوردن وسائل آتش سوزی ودرگیرى لفظى میان حضرت صدیقه و خلیفه دوم:
بَلاذُری (متوفّای 279) میگوید:
أنَّ أبابَکْرٍ أرْسَلَ إلی عَلِیٍّ     یُرِیدُ الْبَیْعَةَ، فَلَمْ یُبایِعْ. فَجاءَ عُمَرُ وَ مَعَهُ   فَتِیلَةٌ   فَتَلَقَّتْهُ فاطِمَةُ عَلَی الْبابِ. فَقالَتْ فاطِمَةُ:   یَابْنَ   الْخَطّابِ! أتُراکَ مُحْرِقاً عَلَیَّ بابِی؟! قالَ: نَعَمْ... (أنساب الأشراف بلاذری دارالمعارف ج1 ص586)
ابوبکر سراغ علی فرستاد تا بیعت بگیرد و او بیعت نکرد.عمر با آتش آمد و     فاطمه او را بر آستانه درب دید.فاطمه فرمود: پسر خَطّاب! آیا تو دربِ     خانه‌ام را به آتش می‌کشی؟عمر گفت: آری.

ابوالفداء گوید:

وکذلک  تخلف عن بیعة أبی بکر أبو سفیان من بنی أمیة ثم إن أبا بکر بعث عمر   بن  الخطاب إِلى علی ومن معه لیخرجهم من بیت فاطمة رضی الله عنها، وقال:   إِن  أبوا علیک فقاتلهم. فأقبل عمر بشیء من نار على أن یضرم الدار، فلقیته   فاطمة  رضی الله عنها وقالت: إِلى أین یا ابن الخطاب؟ أجئت لتحرق دارنا؟   قال:  نعم.
الکتاب:   المختصر فی أخبار البشر  المؤلف: أبو الفداء عماد الدین إسماعیل بن علی  بن  محمود بن محمد ابن عمر بن  شاهنشاه بن أیوب، الملک المؤید، صاحب حماة   (المتوفى: 732هـ) الناشر:  المطبعة الحسینیة المصریة الطبعة: الأولى عدد   الأجزاء: 4 - ج1 ص164
ابن عبد ربّه (متوفّای 328) می گوید:
اَلَّذِینَ   تَخَلَّفُوا عَنْ   بَیْعَةِ أبِی‌بَکْرٍ... فَأمّا عَلِیٌّ وَ    الْعَبّاسُ وَ الزُبَیْرُ   فَقَعَدُوا فِی بَیْتِ فاطِمَةَ حَتّی بَعَثَ    إلَیْهِمْ أبُوبَکْرٍ،   عُمَرَ بْنَ الْخَطّابِ؛ لِیُخْرِجَهُمْ مِنْ   بَیْتِ  فاطِمَةَ، وَ قالَ   لَهُ:إنْ أبَوْا فَقاتِلْهُمْ!فَأقْبَلَ   عُمَرُ بِقَبَسٍ مِنْ نارٍ عَلی   أنْ یُضْرِمَ عَلَیْهِمُ الدّارَ...
لعقد الفرید جلد 5، صفحه 13 ـ 14، چاپ: بیروت، 1404 هـ؛ دارالکتب العلمیه و جلد 3، صفحه 64، چاپ: مصر، 1353 هـ)
آنان که از بیعتِ با ابوبکر سرپیچی کردند...امّا علی و عبّاس و زبیر، در     خانه فاطمه تحصّن کردند تا جایی که: ابوبکر، عمر بن خَطّاب را به سراغ  آنان    فرستاد تا ایشان را از خانه فاطمه بیرون آورد؛ و به او گفت: اگر  امتناع    ورزیدند، با آنان بجنگ.لذا عمر با شعله‌ای از آتش پیش آمد تا  خانه را  همراه   با آنان به آتش کشد.
 4 . حمله خلیفه دوم به حضرت صدیقه طاهره
  شهرستانى گوید:
عن الجاحظ: إنّ عمر ضرب بطن فاطمة    علیها السلام یوم البیعة حتّى ألقت الجنین من بطنها وکان عمر یصیح: إحرقوا    دارها بمن فیها، وماکان فى الدار غیر علىّ وفاطمة والحسن والحسین وزینب.
  الملل والنحل: الشهرستانی. طبعة بیروت، دار المعرفة.ج1ص71

 مسعودى گوید:
فهجموا علیه وأحرقوا بابه، واستخرجواه منه کرهاً، وضغطوا سیّدة النساء بالباب حتّى أسقطت محسناً.
إثبات الوصیة للإمام علیّ بن أبی طالب نویسنده:مسعودی، علی بن حسین ج1 ص146
ابن حجر عسقلانى گوید:
إنّ عمر رفس فاطمة حتّى أسقطت بمحسن.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن     حجر أبو الفضل (متوفای852 هـ) لسان المیزان، ج 1، ص 268، تحقیق: دائرة     المعرف النظامیة - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت،  الطبعة:    الثالثة، 1406هـ – 1986م.)
عمر به فاطمه لگد زد که سبب سقط محسن گردید.
صفدى گوید:
إنّ عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتّى ألقت المحسن من بطنها.
الکتاب: الوافی بالوفیات المؤلف:    صلاح الدین خلیل بن أیبک بن عبد الله الصفدی (المتوفى: 764هـ) المحقق:  أحمد   الأرناؤوط وترکی مصطفى الناشر: دار إحیاء التراث - بیروت عام    النشر:1420هـ- 2000م عدد الأجزاء: 29 =ج6 ص15
 
ذهبی گوید:
إنّ عمر رفس فاطمة حتّى أسقطت بمحسن.
الذهبی،  شمس الدین محمد بن أحمد   بن  عثمان، (متوفای748هـ) میزان الاعتدال فی نقد  الرجال، ج 1، ص 283،   تحقیق:  الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد  عبدالموجود، ناشر: دار   الکتب العلمیة  - بیروت، الطبعة: الأولى، 1995م؛
الذهبی،   شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام   النبلاء، ج   15، ص 578، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر:   مؤسسة   الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ



ندامت ابوبکر از هجوم به خانه وحی
أنا   حمید أنا عثمان بن صالح، حدثنی  اللیث بن سعد بن عبد الرحمن الفهمی،  حدثنی  علوان، عن صالح بن کیسان، عن  حمید بن عبد الرحمن بن عوف، أن أباه  عبد  الرحمن بن عوف، دخل على أبی بکر  الصدیق رحمة الله علیه فی مرضه الذی  قبض  فیه ... فقال [أبو بکر] : « أجل  إنی لا آسى من الدنیا إلا على ثَلاثٍ   فَعَلْتُهُنَّ وَدِدْتُ أَنِّی  تَرَکْتُهُنَّ، ثلاث ترکتهن وددت أنی   فعلتهن، وثلاث وددت أنی سألت عنهن  رسول الله ، أما اللاتی وددت أنی   ترکتهن، فوددت أنی لم أَکُنْ کَشَفْتُ  بیتَ فاطِمَةَ عن شیء، وإن کانوا   قد أَغْلَقُوا على الحرب... .المقدسی ، الاحادیث المختاره ، ص 88 ، رقم 12
عبد   الرحمن بن عوف به هنگام بیمارى ابوبکر به دیدارش رفت و پس از سلام و    احوال‌پرسى، با او گفت و گوى کوتاهى داشت. ابوبکر به او چنین گفت:من در    دوران زندگى بر سه چیزى که انجام داده‌ام تأسف مى‌خورم ، دوست داشتم که    مرتکب نشده بودم ،
یکی از آن‌ها هجوم به خانه فاطمه زهرا بود ، دوست داشتم خانه فاطمه را هتک حرمت نمى‌کردم؛ اگر چه آن را براى جنگ بسته بودند...

آیا فاطمه (سلام الله علیها) از شیخین راضى شد؟
ابن قتیبه   گوید: هنگامى که آن دو براى عیادت آمدند، فاطمه زهرا سلام  الله علیها   اجازه ورود نداد و ناچار شدند به امیرمؤمنان علی علیه السلام  متوسل شوند و   آن حضرت وساطت کرد،‌ در پاسخ امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:
البیت بیتک.یعنى علی جان!  خانه خانه تو است، تو مختارى هر کسى را که دوست   دارى اجازه ورود بدهی. امیر  مؤمنان علیه السلام براى اتمام حجت و این که   آن دو بعداً بهانه نیاورند که  ما مى‌خواستیم از فاطمه رضایت بگیریم ؛ ولى   علی نگذاشت ، به آن دو اجازه  ورود داد .
هنگامى که آن‌ دو عذرخواهى کردند، صدیقه طاهره نپذیرفت؛ بلکه از آن‌ها این چنین اعتراف گرفت:
نشدتکما الله ألم تسمعا رسول الله    یقول «رضا فاطمة من رضای وسخط فاطمة من سخطی فمن أحب فاطمة ابنتی فقد أحبنی    ومن أ رضى فاطمة فقد أرضانی ومن أسخط فاطمة فقد أسخطنی
شمارا به خدا سوگند مى‌دهم آیا شما دو نفر از رسول خدا نشنیدید که فرمود:    خوشنودى فاطمه خوشنودى من، و ناراحتى او ناراحتى من است. هر کس دخترم  فاطمه   را دوست بدارد و احترام کند مرا دوست داشته و احترام کرده است و هر  کس   فاطمه را خوشنود نماید مرا خوشنود کرده است و هر کس فاطمه را ناراحت  کند   مرا ناراحت کرده است؟.
هر دو نفرشان اعتراف کردند: آرى ما از رسول خدا اینگونه شنیده ایم.
نعم سمعناه من رسول الله صلى الله علیه وسلم.
سپس صدیقه طاهره فرمود:
فإنی أشهد الله وملائکته أنکما أسخطتمانی وما أرضیتمانی ولئن لقیت النبی لأشکونکما إلیه.
پس من خدا و فرشتگان را شاهد مى‌گیرم که شما دو نفر مرا اذیت و ناراحت    کرده‌اید و در ملاقات با پدرم از شما دو نفر شکایت خواهم کرد.به این نیز    بسنده نکرده و فرمود:
والله لأدعون الله علیک فی کل صلاة أصلیها.
به خدا قسم پس از هر نماز بر شما نفرین خواهم کرد.
الدینوری، أبو محمد عبد   الله بن  مسلم ابن قتیبة (متوفای276هـ)، الإمامة والسیاسة، ج 1،‌ ص 17، باب   کیف کانت  بیعة علی رضی الله عنه، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب   العلمیة -  بیروت - 1418هـ - 1997م.

رویگردانی فاطمه از شیخین+سند

احادیث غضب ورویگردانی حضرت زهرا(سلام الله علیها)از ابوبکر وعمر از کتب اهل سنت
1-فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ صل الله علیه وسلم فَهَجَرَتْ أبا بَکْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتى تُوُفِّیَتْ. صحیح البخاری، ج 3، ص 1126، کتاب أبواب الخمس، باب فَرْضِ الْخُمُسِ الحدیث  رقم 2926 ، دار النشر: دار ابن کثیر , الیمامة - بیروت - 1407 - 1987،  الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا
فاطمه دختر رسول خدا صلّی الله علیه [وآله] وسلم غضب‌ناک گردید و از ابوبکر روی گرداند و تا پایان عمر به همین شکل باقی ماند.
 
2-فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِى بَکْرٍ فِى ذَلِکَ فَهَجَرَتْهُ، فَلَمْ تُکَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّیَتْ، وَعَاشَتْ بَعْدَ النَّبِىِّ - صلى الله علیه وسلم - سِتَّةَ أَشْهُرٍ، فَلَمَّا تُوُفِّیَتْ، دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِیٌ لَیْلاً، وَلَمْ یُؤْذِنْ بِهَا أبا بَکْرٍ وَصَلَّى عَلَیْهَا، وَکَانَ لِعَلِی مِنَ النَّاسِ وَجْهٌ حَیَاةَ فَاطِمَةَ، فَلَمَّا تُوُفِّیَتِ اسْتَنْکَرَ عَلِیٌ وُجُوهَ النَّاسِ، فَالْتَمَسَ مُصَالَحَةَ أَبِى بَکْرٍ وَمُبَایَعَتَهُ، وَلَمْ یَکُنْ یُبَایِعُ تِلْکَ الأَشْهُرَ.
فاطمه بر ابوبکر غضب نمود و با وى قهر کرد و تا پایان عمر با او سخنى نگفت. و بعد از پیامبر اکرم شش ماه بیشتر زندگی نکرد. وقتی فاطمه از دنیا رفت، شوهرش شبانه او را دفن کرد و ابوبکر را خبر نساخت و خود بر او نماز خواند. تا فاطمه زنده بود، علی [علیه السلام] در میان مردم احترام داشت؛ اما وقتی فاطمه از دنیا رفت، مردم از او روی گرداندند و این جا بود که خواستند علی با ابوبکر مصالحه و بیعت کند. علی [علیه السلام] در این شش ماه که فاطمه زنده بود، با ابوبکر بیعت نکرد.
صحیح البخاری، ج 4، ص 1549 کتاب المغازی، باب غزوة خیبر، الحدیث رقم 3998
3-فَهَجَرَتْهُ فَاطِمَةُ فلم تُکَلِّمْهُ حتى مَاتَتْ.
فاطمه از ابوبکر روی گرداند و تا پایان عمر با او سخن نگفت.
صحیح البخاری، ج 6، ص 2474 ـ کتاب الفرائض، بَاب قَوْلِ النبی (ص) لَا نُورَثُ ما تَرَکْنَا صَدَقَةٌ الحدیث رقم 6346 .
4-فوجدت فاطمة على أبی بکر فی ذلک قال فهجرته فلم تکلمه حتى توفیت وعاشت بعد رسول الله صلى الله علیه و سلم ستة أشهر فلما توفیت دفنها زوجها علی بن أبی طالب لیلا ولم یؤذن بها أبا بکر وصلى علیها علی وکان لعلی من الناس وجهة حیاة فاطمة فلما توفیت استنکر على وجوه الناس فالتمس مصالحة أبی بکر ومبایعته ولم یکن بایع تلک الأشهر.
فاطمه بر ابوبکر غضب نمود و با وى قهر کرد و تا پایان عمر با او سخنى نگفت. و بعد از پیامبر اکرم شش ماه بیشتر زندگی نکرد. وقتی فاطمه از دنیا رفت، شوهرش شبانه او را دفن کرد و ابوبکر را خبر نساخت و خود بر او نماز خواند. تا فاطمه زنده بود، علی [علیه السلام] در میان مردم احترام داشت؛ اما وقتی فاطمه از دنیا رفت، مردم از علی روی گرداندند و این جا بود که خواستند علی با ابوبکر مصالحه و بیعت کند. علی [علیه السلام] در این شش ماه که فاطمه زنده بود، با ابوبکر بیعت نکرد.
صحیح مسلم , ج 5 , ص 154 طبعة دار الفکر بیروت ـ کتاب الجهاد والسیر باب قول النبی (ص) لا نورث ماترکنا فهو صدقة

غیرت عمر مورد تقدیر رسول الله!!+سند
 
آیا غیرت عمر مورد تقدیر رسول الله(صلی الله علیه واله)بود؟
هر مسلمانى داراى غیرت است. پس، اینکه اینان با نقل روایاتى می‏خواهند بگویند که عمر با غیرت بود کارى عبث و بیهوده است. بگذریم از برخورد او با سودة که در دل شب فریاد زد اى سوده (همسر رسول الله-)تو را شناختم و او با ناراحتى شکایت نزد رسول خدا برد که این عمل هرگز با غیرت یک مرد - تا چه رسد یک مسلمان- همخوانى ندارد. مرد با غیرت همانگونه که راضى نیست کسى با ناموس او برخوردى اینچنین داشته باشد هرگز با ناموس دیگران چنین نمی‏کند آن هم همسر رسول خدا  .
در هر حال متن روایت:
1-عن انس أنّ النبى قال: دخلت الجنة فاذا أنا بقصر من ذهب فقلت: لمن هذا القصر؟ قالوا: لشاب. فظننت انى أنا هو. فقلت: ومن هو؟ فقالوا: عمر بن الخطاب.سنن ترمذى، ج 5 ص 578، کتاب المناقب، باب 18، ح 3688.
خلاصه ترجمه: انس مى ‏گوید که پیامبر فرمود: داخل بهشت شدم ناگهان قصرى از طلا دیدم. گفتم: این قصر از کیست؟ گفتند متعلق به جوانى است. پنداشتم آن جوان منم. گفتم: او کیست؟ گفتند: عمر بن خطاب.
 
عجیب است! رسول خدا وارد بهشت میشود و از جایگاه خود بى خبر است و چون از صاحب قصر می‏پرسد به او جواب مبهم می‏دهند و… .
2- عن أبی هریرة قال: بینا نحن عند رسول اللّه اذ قال: بینا أنا نائم رأیتنى فی الجنة فاذا امرأة تتوضأ إلى جانب قصر فقلت لمن هذا القصر فقالوا لعمر بن الخطاب فذکرت غیرته فولیت مدبرا فبکى عمر وقال: أ علیک اغار یا رسول اللّه.
صحیح بخارى، ج 4 ص 142، کتاب بدء الخلق،  باب ما جاء فی صفة الجنة و...، و ج 5 ص 12، باب مناقب عمر، و ج 7 ص 46،  کتاب النکاح، باب الغیرة، و ج 9 ص 49 و 50، کتاب الاکراه، بابهاى: «القصر  فی المنام» و «الوضوء فی المنام».صحیح مسلم، ج 4 ص 1863، کتاب فضائل  الصحابة، باب 2، ح 21.سنن ابن ماجه، ج 1 ص 40، مقدمه، فضل عمر، ح 107.
خلاصه ترجمه: ابو هریره می‏گوید ما نزد  رسول خدا نشسته بودیم که فرمود: در خواب دیدم که در بهشت می‏باشم زنى را  دیدم که کنار قصرى وضو می‏گیرد. گفتم: این قصر از کیست؟ گفتند از عمر بن  خطاب. به یاد غیرتش افتادم و برگشتم. عمر گریست و گفت: یا رسول اللّه! آیا  بر تو هم غیرت می‏ ورزم؟
 
3- محمد بن منکدر از جابر نقل می‏کند که پیامبر در آخر حدیثى چنین فرمود: «... ورأیت قصرا بفنائه جاریة فقلت لمن هذا القصر فقال لعمر فاردت أن أدخله فانظر الیه فذکرت غیرتک فقال عمر: بامى وابى یا رسول اللّه! أ علیک اغار؟ صحیح بخارى، ج 5 ص 12، باب مناقب عمر، و ج 7 ص 46، کتاب النکاح، باب  الغیرة، و ج 9 ص 50، کتاب الاکراه، باب القصر فی المنام، با اندکى  اختلاف.صحیح مسلم، ج 4 ص 1862، کتاب فضائل الصحابة، باب 2، ح 20.
 وقصرى دیدم که نزدیک آن زنى بود گفتم: این قصر از کیست؟ گفت: از عمر. خواستم داخل شوم و آن را ببینم یادم به غیرتت افتاد. عمر گفت: مادر و پدرم فدایت اى رسول خدا آیا نسبت به تو غیرت می ‏ورزم؟
 
اگر این روایات صحیح بود:
أوّلاً آن را به عنوان مدحى از خود به کار می برد
ثانیا هنگام مرگ از عذاب خدا نمى ‏ترسید
به این روایات دقت کنید:
1-مسور بن مخرمه مى‏گوید: وقتى عمر ضربه خورد اظهار ناراحتى می‏کرد ابن عباس او را دلدارى می‏داد... عمر علت جزع و فزع خویش را اینگونه بیان می‏دارد:
واما ماترى من جزعى فهو من اجلک واجل اصحابک واللّه لو أنّ لى طلاع الارض ذهبا لافتدیت به من عذاب اللّه عزوجل قبل أن أراه. صحیح بخارى، ج 5 ص 16، باب مناقب عمر.
خلاصه ترجمه:... اینکه می‏بینى من اینگونه جزع و فزع می‏کنم به خاطر تو و اصحاب تو است. به خدا قسم اگر زمین پر از طلا بود و متعلق به من، آن را براى نجات از عذاب خدا فدا می‏دادم قبل از آنکه آن را ببینم.
 
2- ابو برده پسر ابو موسى اشعرى مى‏گوید که عبد اللّه بن عمر به من گفت: آیا می‏دانى پدرم به پدرت چه گفت؟ گفتم: نه. گفت:
فان أبی قال لابیک : یا ابا موسى هل یسرک اسلامنا مع رسول اللّه وهجرتنا معه وجهادنا معه وعملنا کله معه برد لنا وان کل عمل عملناه بعده نجونا منه کفافا رأسا برأس فقال أبی (أى ابو موسى): لا واللّه قد جاهدنا بعد رسول اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏سلم وصلینا وصمنا وعملنا خیرا کثیرا واسلم على ایدینا بشر کثیر وانا نرجو ذلک. فقال أبی (اى عمر): لکنى أنا والذى نفس عمر بیده لوددت أنّ ذلک برد لنا وان کل شى‏ء عملناه بعد، نجونا منه کفافا رأسا برأس فقلت: إنّ اباک واللّه خیر من أبی. صحیح بخارى، ج 5 ص 81، باب هجرة النبى صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏سلم واصحابه إلى المدینة
خلاصه ترجمه: (عمر به ابو موسى): اى ابو موسى آیا شاد می‏شوى که (این دو با هم به درشوند اول) اسلام ما با رسول خدا و هجرتمان با او و جهادمان همراه او و همه اعمالى که (در زمان او) انجام دادیم (و دوم) با هر عملى که بعد از او انجام دادیم سربسر شده و از آن (اعمال بعد از رحلت آن حضرت) نجات یابیم؟ ابو موسى گفت: نه به خدا (زیرا) بعد از رسول خدا جهاد کردیم و نماز خواندیم و روزه گرفتیم و کارهاى خوب زیادى انجام دادیم و به دست ما انسانهاى زیادى مسلمان شدند و ما بدان امید داریم. پدرم (عمر) گفت: ولى من - قسم به آن کس که جان عمر به دست او است - دوست دارم که اعمال قبل و بعد سربسر شده و از آنچه که کردیم نجات یابیم.
(ابو بردة گفت): گفتم: به خدا قسم پدر تو (یعنى عمر) از پدرم (یعنى ابو موسى اشعرى) بهتر بود.
3- پس از اینکه عمر براى محل دفن خود و تعیین 6 نفر به عنوان اعضاى شورى مطالبى گفت:
ولج شاب من الانصار فقال ابشر یا أمیر المؤمنین ببشرى اللّه کان لک من القدم فی الاسلام ما قد علمت ثمّ استخلفت فعدلت ثمّ الشهادة بعد هذا کله. فقال: لیتنى یابن اخى وذلک کفافا لا علىّ ولا لى. صحیح بخارى، ج 2 ص 129، باب ما جاء فی عذاب القبر، باب ما جاء فی قبر النبى وابى بکر وعمر... (یک صفحه قبل از باب وجوب الزکاة)
یعنى جوانى از انصار داخل شد و گفت: مژده اى امیر مؤمنان به بشارتى الهى. تو در اسلام سابقه داشتى و چون به خلافت رسیدى عدالت پیشه کردى و در آخر هم به شهادت رسیدى (عمر) گفت: اى پسر برادرم کاشکى همه اینها سربسر می‏شد. نه بر ضررم و نه به نفعم.
 
دقت در روایت اول نشان می‏دهد که عمر از آنچه که با اهل بیت پیامبر کرده بود جزع و فزع مى‏ کند. اگر او اعمالش را صحیح می‏دانست چرا باید جزع و فزع کرده و آرزو داشته باشد که زمین پر از طلا شده و متعلق به او، آنگاه آن را فدیه بدهد تا از عذاب خدا نجات یابد. چرا باید آرزوئى کند که خداوند در سوره آل عمران آیه 91 مشابه آن را در مورد کفار مى‏گوید که اگر آنها زمین پر از طلا را فدیه دهند خداوند از آنان نمى‏پذیرد. مگر او چه کرده بود! مگر اعمال او بعد از رسول خدا -از نظر خودش- چقدر بد بود که آرزو مى‏کند با اعمال قبل از رحلت آن بزرگوار سربسر شود. چه شده که علماى اهل سنت روایاتى را که بر ضرر خلفا می‏باشد براى عموم مردم نقل نمی‏کنند تا آنها با حقایق بیشتر آشنا شوند. اگر بخارى -به قول آنها- اصح الکتب بعد القرآن است پس باید بپذیرند که این روایات نیز صحیح است. اگر واقعا پیامبر اکرم به عمر مژده بهشت داد پس چرا او از عذاب خدا می‏ترسید؟ آیا به وعده آن حضرت ایمان نداشت یا از اینگونه روایات خبرى نبود و بعدها به دستور معاویه جعل شد؟ چرا باید در به در به دنبال اویس بگردد تا از او بخواهد که برایش طلب مغفرت کند؟
صحیح مسلم، ج 4 ص 1969، کتاب فضائل الصحابة، باب 55، ح 225.
چرا او خود بدان مقام نرسد که دیگران از او بخواهند برایشان آمرزش بخواهد؟ آیا این همه بیانگر این نیست که همه فضایلى که براى او و سایر خلفا نقل شده به دستور معاویه بوده و بعدها پیدا شده است؟ چنانچه حافظ ابو جعفر اسکافی در رساله «نقض العثمانیة» به این موضوع تصریح کرده است.

 آرزوی بزرگ خلیفه دوم+سند

این روایت را احمد بن حنبل و دیگر بزرگان اهل سنت با تعبیرات مختلف و سند‌هاى متعدد نقل کرده‌اند که سند روایت احمد بن حنبل و طحاوى معتبر است:
1123 (978)- [1123] حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ طَیْفُورٍ، قثنا قُتَیْبَةُ، نا یَعْقُوبُ، عَنْ سُهَیْلِ بْنِ أَبِی صَالِحٍ، عَنْ أَبِیهِ، أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ، قَالَ:«لَقَدْ أُوتِیَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثَلاثًا، لأَنْ أَکُونَ أُوتِیتُهَا أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ إِعْطَاءِ حُمْرِ النَّعَمِ جِوَارُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فِی الْمَسْجِدِ، وَالرَّایَةُ یَوْمَ خَیْبَرَ، وَالثَّالِثَةُ نَسِیَهَا سُهَیْلٌ» (الشیبانی،  ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، فضائل الصحابة، ج 2    ص 659، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت،  الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م؛/الطحاوی الحنفی، ابوجعفر أحمد بن محمد بن  سلامة (متوفاى321هـ)، شرح مشکل الآثار، ج 9   ص 182ـ 183، تحقیق شعیب  الأرنؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1408هـ -  1987م.)
عمر بن خطاب گفت: به على بن أبى طالب (علیه السلام) سه ویژگى داده شده است که اگر من آن‌ها را داشتم، از داشتن شترهاى سرخ مو بهتر بود: همسایه‌گى رسول خدا در مسجد، دادن پرچم در روز خیبر. سومى را سهیل فراموش کرد.

بررسی سند روایت:
علی بن طیفور:
علی بن طیفور بن غالب أبو الحسن النسوی... وکان ثقة.(البغدادی، ابوبکر أحمد بن علی بن ثابت الخطیب (متوفاى463هـ)، تاریخ بغداد، ج11 ص442، رقم: 6344، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت.)
قتیبة بن سعید بن جمیل:
از روات بخارى و مسلم:قتیبة بن سعید بن جمیل بفتح الجیم بن طریف الثقفی أبو رجاء البغلانی... ثقة ثبت من العاشرة مات سنة أربعین عن تسعین سنة /العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ص454، رقم: 5522 ، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.
یعقوب بن عبد الرحمن:
از روات بخارى و مسلم:
یعقوب بن عبد الرحمن بن محمد بن عبد الله بن عبد القاری بتشدید التحتانیة المدنی نزیل الإسکندریة حلیف بنی زهرة ثقة من الثامنة مات سنة إحدى وثمانین خ م د ت س
تقریب التهذیب ج1 ص608، رقم: 7824
سهیل بن ذکوان:
از روات بخارى و مسلم:
151 سهیل بن أبی صالح ذکوان السمان ع أحد العلماء الثقات وغیره أقوى منه وقد روى عنه مالک قال البخاری سمعت علیا یقول کان قد مات له أخ فوجد علیه فنسی کثیرا من حدیثه قال الحاکم قد یجد المتبحر فی الصنعة ما ذکره علی أخرجه مسلم فی الأصول وفی الشواهد(الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، ذکر أسماء من تکلم فیه وهو موثق، ج1 ص96، تحقیق: محمد شکور أمریر المیادینی، ناشر: مکتبة المنار - الزرقاء، الطبعة: الأولى، 1406هـ.)
ذکوان أبو صالح:
از روات بخارى و مسلم:
ذکوان أبو صالح السمان الزیات المدنی ثقة ثبت وکان یجلب الزیت إلى الکوفة من الثالثة مات سنة إحدى ومائة ع(تقریب التهذیب ج1 ص203، رقم: 1841)
در نتیجه، سند این روایت صحیح است و هیچ اشکالى در آن نیست.
در این روایت، آمده بود که سهیل، فضیلت سوم را فراموش کرده است؛ ولى همین روایت با سند دیگر از او نقل شده که فضیلت سوم را نیز بازگو کرده است و آن ازدواج امیرمؤمنان علیه السلام با صدیقه طاهره سلام الله علیها است.
طحاوى در شرح مشکل الآثار مى‌نویسد:
(3047)- [3551 ] کَمَا قَدْ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مَرْزُوقٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا رَوْحُ بْنُ أَسْلَمَ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا سُهَیْلُ بْنُ أَبِی صَالِحٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قال عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: " لَقَدْ أُعْطِیَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ خِصَالا، لأَنْ یَکُونَ فِیَّ خَصْلَةٌ مِنْهَا أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أُعْطَى حُمْرَ النَّعَمِ ".قَالُوا: وَمَا هُنَّ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ؟ قَالَ: " تَزَوَّجَ فَاطِمَةَ ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَسُکْنَاهُ الْمَسْجِدَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) یَحِلُّ لَهُ فِیهِ مَا یَحِلُّ لِرَسُولِ اللَّهِ (ص) وَالرَّایَةُ یَوْمَ خَیْبَرَ ".قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ: وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الَّذِی عَادَ إِلَیْهِ هَذَا الْحَدِیثُ، إِنْ یَکُنْ هُوَ الْمَخْرَمِیَّ، فَهُوَ مِمَّنْ یُحْمَدُ فِی حَدِیثِهِ، وَإِنْ یَکُنْ هُوَ ابْنَ نَجِیحٍ أَبُو عَلِیِّ ابْنَ الْمَدِینِیِّ، فَإِنَّ حَدِیثَهُ لَیْسَ کَحَدِیثِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْمَخْرَمِیِّ، وَلَکِنَّهُ لَیْسَ بِسَاقِطٍ، قَدْ حَدَّثَ النَّاسُ عَنْهُ، وَأَحَدُ مَنْ حَدَّثَ عَنْهُ ابْنُهُ، وَهُوَ إِمَامُ أَهْلِ الْحَدِیثِ.
(الطحاوی، أبو جعفر أحمد بن محمد بن سلامة  (متوفای321هـ)، شرح مشکل الآثار، ج 9، ص 182، ح3551، تحقیق: شعیب الأرنؤوط،  ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1408هـ - 1987م.)
ابوهریره از عمر بن خطاب نقل کرده است که گفت: على بن أبى طالب(ع)  ویژگى‌هاى دارد که اگر من یکى از آن‌ها را داشتم براى من بهتر از آن بود که  شتران سرخ مو داشته باشم. سؤال کردند: آن ویژگى‌ها کدامند؟ عمر گفت:  ازدواج با دختر رسول خدا (ص)؛ سکونت با رسول خدا در مسجد و حلال بودن هر آن  چه که براى رسول خدا (ص) حلال بود؛ دادن پرچم به دست على (ع) در روز خیبر.
ابو جعفر (نویسنده) گفت: عبد الله بن جعفرى که در سند روایت است، اگر عبد  الله بن جعفر مخرمى باشد، از کسانى است که در نقل روایت، ستایش شده است؛  ولى اگر عبد الله بن جعفر بن نجیج که همان على بن مدینى است باشد، هرچند که  ارزش حدیث او به اندازه حدیث عبد الله بن جعفر مخرمى نیست؛ ولى روایتش  مردود نیست، مردم از از او روایت نقل کرده‌اند که یکى از آن‌ها پسر اوست که  او پیشواى اهل حدیث است.

حاکم نیشابورى بعد از نقل این روایت مى‌گوید:
هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه. (الحاکم النیسابوری، محمد بن  عبدالله ابوعبدالله (متوفای 405 هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 135،‌  ح4632، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت  الطبعة: الأولی، 1411هـ - 1990م.)
این روایت صحیح است؛ ولى بخارى و مسلم نقل نکرده‌اند.

جلال الدین سیوطى در تاریخ الخلفاء و ابن حجر هیثمى در الصواعق المحرقة مى‌نویسند:
واخرج أبو یعلى عن أبی هریرة قال قال عمر بن الخطاب لقد أعطى على ثلاث خصال لأن تکون لی خصلة منها أحب إلی من أن أعطى حمر النعم فسئل وما هن قال تزوجه ابنته فاطمة وسکناه المسجد لا یحل لی فیه ما یحل له والرایة یوم خیبر وروى أحمد بسند صحیح عن ابن عمر نحوه. (السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)،   تاریخ الخلفاء، ج 1   ص 172، تحقیق: محمد محی الدین عبد الحمید، ناشر:  مطبعة السعادة - مصر، الطبعة: الأولى، 1371هـ - 1952م./الهیثمی، ابوالعباس  أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفاى973هـ)، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض  والضلال والزندقة، ج 2   ص 373، تحقیق عبد الرحمن بن عبد الله الترکی -  کامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولى، 1417هـ -  1997م.)
ابویعلى از طریق ابوهریره نقل کرده است که عمر بن خطاب گفت: به على (علیه السلام) سه ویژگى داده شده که اگر یکى از آن‌ها را داشتم، براى من از داشتن شتران سرخ مو بهتر بود. سؤال شد که آن‌ها ویژگى‌ها چه بود؟ گفت: رسول خدا (ص) او را به همسرى فاطمه دخترش درآورد، او را در مسجد جاى داد که براى او سکونت در مسجد جایز بود و براى من جایز نبود، و دادن پرچم در روز خیبر.
احمد همین روایت را به صورت دیگر از عبد الله بن عمر با سند صحیح نقل کرده است.


تله تصویری از زندگی خلیفه دوم+سند

جناب عمربن‌خطاب از زمان جاهلیت شرب خمر داشته و با وجود این که آیات الهی در موضوع نهی از شرب مسکرات - به نقل‌هایی - در شأن وی نازل‌ می‌گردد و با وجود این که وی علنا اعلام ‌می‌کند که این پایان نوشیدن اوست (1)... با این حال او نمی‌تواند این عادت دیرینه خود را ترک‌ کند.
و آن‌چه بسیار گزارش‌ شده اهتمام بی‌نظیرش به نوشیدن مسکرات است (2)که حتّی پیمانه لحظات احتضار او را نیز پر می‌کند و به نقل‌های تاریخی نبیذ همان نوشیدنی است که جناب خلیفه در بستر مرگ آن را می‌طلبد و می‌نوشد تا آن‌جا که از محل جراحت‌اش سرریز می‌شود (3)...
این زاویه‌ای بسیار بسته از زندگی فردی است که دوّمین خلیفه مسلمین پس از رسول خداست. از همین زاویه آیا او با کسی که در دامان رسول خدا صلّی الله علیه و آله پرورش یافته و خود را به نجاسات دوران جاهلی هرگز و هرگز نیالوده، می‌تواند برابری ‌کند؟
پی نوشت:
سنن النسائی - النسائی - ج 8 - ص 286 – 287و سنن الترمذی - الترمذی - ج 4 - ص 319 – 320، ح5042 ، مسند احمد - الإمام احمد بن حنبل - ج 1 - ص 53
قال أنبأنا الإمام أبو عبد الرحمن أحمد بن شعیب النسائی رحمه الله تعالى قال أنبأنا أبو داود قال حدثنا عبید الله ابن موسى قال أنبأنا إسرائیل عن أبی إسحاق عن أبی میسرة عن عمر رضی الله عنه قال لما نزل تحریم الخمر قال عمر اللهم بین لنا فی الخمر بیانا شافیا فنزلت الآیة التی فی البقرة ‹ صفحه 287 › فدعى عمر فقرئت علیه فقال عمر اللهم بین لنا فی الخمر بیانا شافیا فنزلت الآیة التی فی النساء یا أیها الذین آمنوا لا تقربوا الصلاة وأنتم سکارى فکان منادى رسول الله صلى الله علیه وسلم إذا أقام الصلاة نادى لا تقربوا الصلاة وأنتم سکارى فدعى عمر فقرئت علیه فقال اللهم بین لنا فی الخمر بیانا شافیا فنزلت الآیة التی فی المائدة فدعى عمر فقرئت علیه فلما بلغ فهل أنتم منتهون قال عمر رضی الله عنه انتهینا انتهینا

2ـ المصنف - ابن أبی شیبة الکوفی - ج 6 - ص 502
( 2 ) حدثنا أبو بکر قال حدثنا ابن مسهر عن الشیبانی عن حسان بن مخارق قال : بلغنی أن عمر بن الخطاب سائر رجلا فی سفر وکان صائما ، فلما أفطر أهوى إلى قربة لعمر معلقة فیها نبیذ قد خضخضها البعیر ، فشرب منها فسکر ، فضربه عمر الحد ، فقال له : إنما شربت من قربتک ، فقال له عمر : إنما جلدناک لسکرک .

کتاب الموطأ - الإمام مالک - ج 2 - ص 894
2 - وحدثنی عن مالک ، عن یحیى بن سعید ، عن عبد الرحمن بن القاسم ، أن أسلم مولى عمر بن الخطاب أخبره ، أنه زار عبد الله بن عیاش المخزومی فرأى عنده نبیذا وهو بطریق مکة . فقال له أسلم : إن هذا الشراب یحبه عمر بن الخطاب . فحمل عبد الله بن عیاش قدحا عظیما . فجاء به إلى عمر بن الخطاب فوضعه فی یدیه . فقربه عمر إلى فیه ثم رفع رأسه . فقال عمر : إن هذا لشراب طیب . فشرب منه . ثم ناوله رجلا عن یمینه . فلما أدبر عبد الله ، ناداه عمر بن الخطاب فقال : أأنت القائل لمکة خیر من المدینة ؟ فقال عبد الله : فقلت هی حرم الله وأمنه وفیها بیته . فقال عمر : لا أقول فی بیت الله ولا فی حرمه شیئا . ثم قال عمر : أأنت القائل لمکة خیر من المدینة ؟ قال : فقلت هی حرم الله وأمنه وفیها بیته . فقال عمر : لا أقول فی حرم الله ولا فی بیته شیئا . ثم انصرف .

الطبقات الکبرى - محمد بن سعد - ج 3 - ص 354، تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 44 - ص 430
قال أخبرنا محمد بن عبید والفضل بن دکین قالا أخبرنا هارون ابن أبی إبراهیم عن عبد الله بن عبید بن عمیر أن عمر بن الخطاب لما طعن قال له الناس یا أمیر المؤمنین لو شربت شربة فقال أسقونی نبیذا وکان من أحب الشراب إلیه قال فخرج النبیذ من جرحه مع صدید الدم


غضب عمر از شنیدن «اللّه أعلم»+سند

نمونه هایی که در صحاح اهل سنت آمده که داشتن علم را برای عمربن خطاب زیر سوال می برد
غضب عمر از شنیدن کلمه: «اللّه أعلم»
«قال عمر یوما لاصحاب النبى صلى‏الله‏علیه‏و‏سلم : فیم ترون هذه الآیة نزلت: «أَیَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَنْ تَکُونَ لَهُ جَنَّةٌ، قالوا: اللّه أعلم. فغضب عمر. فقال: قولوا: نعلم أو لا نعلم
صحیح بخارى،کتاب تفسیر سوره بقرة، آیه مذکور در حدیث، آیه 266 می‏باشد.
عمر روزى به اصحاب گفت: به نظر شما آیه: «آیا یکى از شما دوست دارد که براى او باغى باشد» (چکیده بقیه آیه چنین است: و در آن از انواع میوه ‏ها وجود داشته و سپس آتش بگیرد؟) درباره چه مطلبى نازل شده است؟ اصحاب گفتند: خدا بهتر می‏داند. عمر در غضب شد و گفت: بگوئید: می‏دانیم یا نمی‏دانیم... .
  
این نیز از مواردى است که:
أوّلاً: عمر نمی‏دانست که اگر کسى چیزى را ندانست و گفت: اللّه اعلم هیچ اشکالى ندارد. چنانچه وقتى رسول خدا از أبی بن کعب پرسید: کدام آیه کتاب خدا بزرگتر است، او در جواب گفت: خدا و رسولش داناترند؛ حضرتش نه تنها غضب نکرد بلکه مجددا سؤال خویش را تکرار کرد و او پاسخ داد و رسول خدا پسندید
صحیح مسلم، ج 1 ص 556، کتاب صلاة المسافرین وقصرها. باب 44 ح 258.
احتمالا منظور حضرت بزرگتر بودن از نظر اهمیت آن است که او آیة الکرسى را خواند.
یا وقتى ابن مسعود شنید کسى قرآن را ندانسته تفسیر می‏کرد در غضب شد و گفت: اگر می‏دانید بگوئید و اگر نمی‏دانید بگوئید: خدا داناتر است.
صحیح بخارى، ج 6 ص 143 و 156 و 164، تفسیر سوره‏هاى: روم و ص و دخان.صحیح مسلم، ج 4 ص 57 - 2155، کتاب صفات المنافقین واحکامهم، باب 7، ح 39 و 40.سنن ترمذى، ج 5 ص 354، تفسیر سوره دخان، ح 3254.
ثانیا - این مسأله آنقدر مهم نبود که عامل غضب کسى باشد که ادعاى رهبرى مردم و جانشینى پیامبر رحمت را دارد. او می‏توانست با موعظه نیکو، مردم گمراهى که به جاى اینکه بگویند: نمی‏دانیم، گفتند: خدا داناتر است، را از این گمراهى آشکار! نجات دهد.

اَللهُمَ صَلِ عَلی مُحَمّد وَ آلِ مُحَمّد و عَجِل فَرَجَهُم

اهل سنت

حقانیت شیعه

خلیفه دوم اهل سنت

شیعه

عمر

با نظرات ارزنده خود ما را یاری کنید (۰)

نظراتی که بصورت خصوصی ارسال می شوند امکان نمایش و پاسخگویی از طرف مدیر را ندارند

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی

ابزار هدایت به بالای صفحه