أفمن یهدى الى الحق احق ان یتبع امن لا یهدى الا ان یهدى فما لکم کیف تحکمون؟
یک دقیقه روضه با نوای استاد میرزا محمدی
أفمن یهدى الى الحق احق ان یتبع امن لا یهدى الا ان یهدى فما لکم کیف تحکمون؟
معرفت و شناخت کامل شخصیت والای امیرالمؤمنین علی (ع) و جایگاه او در جهان هستی در حد بشر نیست چه رسول اکرم (ص) خطاب به مولا می فرماید :
یکی از عواملی که باعث ایجاد این نوع تفکر شد که برخی بتوانند در مقابل امیرالمومنین (ع) قد علم کرده و عملکرد حضرت را زیر سوال ببرند، منفعتطلبی اشخاص بود.
عبادت و بندگی امیرالمومنان علیه السلام از برترین امتیازات آن حضرت است که تمام صفات برتر او به نحوی از آن سرچشمه می گیرد. او عابد شب و شیر دلاور روز بود که هرگز از عبادت و بندگی خدا خسته نشد.
من خوب می دانم که چه اهرمی شما را به راه می آورد و مطیع می کند و می دانم که با چه روشهائی کج رفتاری شما اصلاح می شود. اما سامان شما را بواسطه تباه کردن خود نمی پذیرم .
اهمیت حفظ توازن و تعادل در تمام امور از مطالبی است که در قرآن کریم و احادیث و سخنان فرزانگان دین و دانش جلب نظر می کند. واژه هایی از قبیل: وسط، عدل، اقتصاد، وزن، استقامت، قسط یا مشتقاتی از این گونه لغات، مفهوم و معنای مشابهی را ارائه می نماید.
فرا گرفتن علم از ابوبکر!+سند
در مقابل روایاتیکه در باب خلافت خلفاء نقل شده احادیث صحیحه ی "البته بنظر اهل سنت" زیادی وجود دارد که با مضامین آنها صد در صد مخالف است و از آنجمله است احادیثی که ذیلا آورده می شود:
1- از ابوبکر بطور صحیح نقل شده که در مرض مرگش می گفت: " دوست می داشتم که از رسول خدا می پرسیدم که این امر "خلافت" مال کیست؟ تا کسی با او نزاع نمی کرد، و دوست می داشتم که می پرسیدم که آیا از برای انصار در این باره نصیبی هست؟
و اگر ابوبکر از رسول خدا نصی درباره ی خلافتش شنیده بود چنانکه صریح بعضی از این روایات منقوله است دیگر جا نداشت که چنین آرزو کند، مگر آنکه درد بر او غلبه کرده باشد و این نوع آرزو کردن از باب هذیان گوئی باشد چنانکه در حدیث کتف و دواة احتمال داده اند.
2- مالک به سند خود از عایشه نقل کرده که: ابوبکر هنگام احتضار، عمر را خواند و به او گفت: من ترا بر اصحاب رسول خدا خلیفه قرار می دهم، و به سوی فرماندهان لشکرها نوشت که: عمر را بر شما فرمانروا قرار دادم و در این کار جز خیر مسلمین را نمی خواهم.
و اگر درباره ی خلافت عمر نصی وجود داشته چه معنی داشت که ابوبکر خلیفه و فرمانروا قرار دادن او را بخود نسبت دهد؟
در این نوشته در پى آنیم که تمامى توجیهات و عذرهاى اهل سنت در نپذیرفتن حدیث غدیر به عنوان یکى از نصوص امامت و خلافت بلافصل على(ع) را بررسى کنیم و منصفانه به قضاوت بنشینیم که آیا این حدیث چنانکه شیعه مدعى است دلیل خلافت على(ع) است یا نه؟
در ابتداى بحث شایسته است این نکته را یادآور شویم که اگر دانشمندان همه فِرق با پذیرفتن اصل اساسى وحدت، درباره مسائل اصلى یا فرعى، اعتقادى یا فقهى به بحث علمى بپردازند، نه تنها دلها از یکدیگر گریزان نمى شود، بلکه به همدیگر نزدیک خواهد شد و این یکى از راههاى صحیح تقریب بین مذاهب اسلامى است.
اینک گزارش کوتاهى از چند کتاب روایى درباره حدیث غدیر بیان مى کنیم و سپس به بحث درباره حدیث و بیان نظریات و نقد آنها مى پردازیم. امام احمد حنبل در مسندش آورده است:
حدیث به تعبیر دیگر احادیث ثقلین از روایات متواتر و مورد اتفاق شیعه و سنى است.[1]
این روایت بیانگر استراتژى جاودان و پایدار یعنى راهبرد پیروى از قرآن و اهل بیت است. تأکیدات پیامبر صلى الله علیه و آله و نحوه سخن گفتن در این باره کمترین تردیدى بر کسى باقى نمی گذارد.
با توجه به نقل گسترده این حدیث در منابع اهل سنت، به ذکر آن از همان منابع بسنده می کنیم در صحیح مسلم آمده است
پیامبر فرمود: اى مردم همانا من بشرى هستم که نزدیک است پیک الهى مرا رسد و دعوت حق را اجابت کنم، پس در میان شما دو چیز گرانبها می گذارم: «اول آنها کتاب خدا و دیگرى اهل بیتم در مسند احمد حنبل آمده است: «همانا من در میان شما دو جانشین قرار می دهم که یکى عظیمتر از دیگرى است: کتاب خدا، ریسمان کشیده شده ما بین آسمان و زمین و عترت خود یعنى اهل بیتم. این دو از یکدیگر جدایىناپذیرند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند»
بدعت ابوبکر در تعیین خلیفه+سند
اهل سنت میگویند پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله وسلّم) خلیفه معیّن نکرد و تعیین آن را به عهده مردم گذاشت.
نسائى در سنن خود آورده :عن عائشة قالت : ما ترک رسول اللّه صلى الله علیه وسلم درهماً ولا دیناراً ولا شاة ولا بعیراً وما أوصى . سنن النسائی : 6 / 240 ، فتح الباری : 5 / 267 .
پس این کار حضرت، حقّ و به صلاح امّت و تضمین کننده هدایت مردم بود، و بر همه واجب است از او متابعت کنند؛ چون کار او باید براى تمام خداجویانى که معتقد به قیامت هستند، الگو باشد : زیرا آیه قرآن می گوید:
لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا. (احزاب (33): آیه 21)
یعنی: قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نیکوست براى آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد میکند.
بنابراین، کار ابوبکر که خلیفه معیّن کرد بر خلاف سنّت پیامبر (ص) و موجب ضلالت امّت شد.
در مورد هتک حرمت خانۀ فاطمۀ زهرا(س) و شهادت آن حضرت ، نصوصى از کتب اهل سنت نقل شده است که نشان می دهد این مسئله یک امر تاریخى مسلّم است نه یک افسانه!! و با این که در عصر خلفا سانسور فوق العاده اى نسبت به نگارش فضایل و مناقب در کار بود؛ ولى به حکم این که ،”حقیقت شىء نگهبان آن است”، این حقیقت تاریخى به طور زنده در کتاب هاى تاریخى و حدیثى محفوظ مانده است و ما در نقل مدارک، ترتیب زمانى را از قرن هاى نخستین در نظر مى گیریم، تا برسد به نویسندگان عصر حاضر.
در روایات متعدّد از امامیه و اهل سنت، لقب «فاروق اعظم» و «صدّیق اکبر» از القاب امام علی (علیه السلام) شمرده شده است. فاروق از ریشه «فرق»؛ به معنای جدا کننده و صدّیق، صیغه مبالغه از «صدق»؛ به معنای بسیار راستگو می باشد، بنابراین فاروق اعظم؛ به معنای جدا کنندهٔ بزرگ و صدّیق اکبر؛ به معنای راستگوی بزرگ است. این القاب را وجود مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) برای امام علی (علیه السلام) قرار داد؛ زیرا آن جناب، جدا کنندهٔ بزرگ حق از باطل بود و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و همه آن چه که از جانب خداوند متعال نازل شده بود را قبل از تصدیق دیگران، تصدیق نمود.
در آغاز به تعدادی از روایات که از طریق شیعه امامیه در این زمینه وارد شده است، اشاره می کنیم، سپس به روایات اهل سنت می پردازیم:
اهل تسنّن، به جاى سنّت اهل بیت، سنّت «صحابه» را حجّت قرار دادهاند؛ تا خلاء کمبود ادلّه را جبران کنند. آنان معتقدند که صحابى کسى است که پیامبر اسلام را در زمان حیات آن حضرت در حالى که مسلمان بوده است، دیده باشد و بر اسلام از دنیا برود و اتّفاق نظر دارند که هرکس اطلاق نام صحابى بر او صحیح باشد، عادل است.
اهل سنّت براى عدالت صحابه دلایلى دارند؛ از جمله به آیۀ شریفۀ «کنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّٰاسِ؛
شما بهترین امتى بودید که به سود انسان ها آفریده شدهاند…» و آیۀ «وَ کذٰلِک جَعَلْنٰاکمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکونُوا شُهَدٰاءَ عَلَى النّٰاسِ؛ همانگونه (که قبلۀ شما، یک قبلۀ میانه است) شما را نیز، امت میانهاى قرار دادیم (در حد اعتدال، میان افراط و تفریط)؛ تا بر مردم گواه باشید» و آیۀ «لَقَدْ رَضِیَ اللّٰهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبٰایِعُونَک تَحْتَ الشَّجَرَةِ؛
خداوند از مؤمنان-هنگامى که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند- راضى و خشنود شد»، استدلال کردهاند.
عصمت ابوبکر و عمر!!!+سند
فرار خلیفه دوم از جنگ حنین+سند
محمد بن اسماعیل بخارى در صحیحش مىنویسد:
3142 - حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْلَمَةَ، عَنْ مَالِکٍ، عَنْ یَحْیَى بْنِ سَعِیدٍ، عَنِ ابْنِ أَفْلَحَ، عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ، مَوْلَى أَبِی قَتَادَةَ، عَنْ أَبِی قَتَادَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَامَ حُنَیْنٍ، فَلَمَّا التَقَیْنَا کَانَتْ لِلْمُسْلِمِینَ جَوْلَةٌ، فَرَأَیْتُ رَجُلًا مِنَ المُشْرِکِینَ عَلاَ رَجُلًا مِنَ المُسْلِمِینَ، فَاسْتَدَرْتُ حَتَّى أَتَیْتُهُ مِنْ وَرَائِهِ حَتَّى ضَرَبْتُهُ بِالسَّیْفِ عَلَى حَبْلِ عَاتِقِهِ، فَأَقْبَلَ عَلَیَّ فَضَمَّنِی ضَمَّةً وَجَدْتُ مِنْهَا رِیحَ المَوْتِ، ثُمَّ أَدْرَکَهُ المَوْتُ، فَأَرْسَلَنِی، فَلَحِقْتُ عُمَرَ بْنَ الخَطَّابِ فَقُلْتُ: مَا بَالُ النَّاسِ؟ قَالَ: أَمْرُ اللَّهِ، ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ رَجَعُوا....(البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 4 ص 58، ح3142، کتاب فرض الخمس، ب 18، باب مَنْ لَمْ یُخَمِّسِ الأَسْلاَبَ و ج 5 ص 100، کتاب المغازى، ب 54، باب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ( وَیَوْمَ حُنَیْن...، ح 4321، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.)
ابوقتاده مىگوید: سالى که جنگ حنین اتفاق افتاد، همراه رسول خدا (ص) بودم، هنگامى که دو لشکر روبروى هم قرار گرفتند، مسلمانان فرار مىکردند، سپس بر مىگشتند.مردى از مشرکان را دیدم که با یک مسلمان مىجنگید، آن دو را دور زدم تا از پشت شمشیرى بین گردن و شانهاش وارد کردم، آن مرد مشرک برگشت و مرا به خودش چسپاند و فشار داد، بوى مرگ را احساس کردم، مرا رها کرد و بر زمین افتاد و مرد. عمر را ملاقات کردم، گفتم چرا مردم فرار مىکنند ؟ گفت امر و دستور خداوند این است.
عمر: "ای کاش...!"+سند
اینگونه عمر خلافت می کرد +سند
خانه وحی زیر تازیانه هجوم+سند
بیعت عمر در غدیر+سند
اسلام آوردن عمر بن خطاب+سند
عمر و شکستن بیعت+سند
آیا صحیح است؟ که ابو جعفر نقیب می گوید، یکی از مسائلی که به عمر جرأت داد تا دستور پیامبر(ص) در مورد خلافت بلا فصل امیرالمؤمنین(ع) را نادیده بگیرد، و از علی(ع) عدول کرده و با ابوبکر بیعت نماید، مخالفت های بسیار وی با دستورات پیامبر(ص) در زمان حیات آن حضرت بود، چنانچه در جریان صلح حدیبیّه( صحیح بخاری، ج 3، ص 190، (چاپ مصر))
و نماز خواندن پیامبر(ص) بر جنازه عبدالله أبیّ(صحیح بخاری، ج 3، ص 137، (چاپ مصر))
علت مخفی بودن قبر حضرت زهرا (س) که به وصیت و دستور خود آن حضرت صورت گرفت، در واقع اعتراض به جریان به وجود آمده در مسیر خلافت پس از پیامبر (ص) و زیر پا گذاشته شدن حق و حقیقت در جریان خلافت و انزجار از آن جریان بوده است،[1] پس تا زمانی که جامعه مسلمین به طور کلی به این حقیقت اعتقاد پیدا نکنند و مسیر خلافت را در همان شکل نادرست نآب آنبستیمبآن باور داشته باشند، که نتیجه آن دور ماندن از بسیاری از حقایق اسلام است، قهراً علت مخفی بودن قبر آن حضرت نیز وجود خواهد داشت.
روزی اصحاب پیامبر(ص) مشغول گفتگو بودند و گفتند که حرف الف از جمله حروفی است که بیشترین کاربرد را در زبان عربی دارد. در این زمان امام علی(ع) خطبهای را خواندند که در متن عربی آن هیچ الفی وجود ندارد:
بزرگمرد عرصه وحدت؛ امیرالمؤمنین علی(ع) است که در این راه از حقوق مسلم خود، چشمپوشی میکند و با سخاوت هر چه تمام، همه چیز خود را فدای اسلام میکند و با سختی زیاد و رنج طاقت فرسا، برای حفظ وحدت بین مسلمانان، صبر پیشه میکند.[1]
هیچکس به اندازه ایشان نسبت به این امر اهتمام نداشت. حضرت علی(ع) در این مسئله نیز به دنبال جلب رضایت پروردگار و نیل به ثواب الهی و جایگاه ارزشمند اخروی بود.[2]
امام علی(ع) در یکی از گفتارهای خود، برخی از مخالفان و متمرّدان[1] را اینگونه توصیف میکند:
«منحرفان؛ شیطان را معیار کار و محل اعتماد خود گرفتند، و شیطان نیز آنها را شریک خود قرار داد و در دلهاى آنان تخم شقاوت نهاده و جوجههاى خود را در درونشان پرورش داد و در سینه ایشان به حرکت در آمد و در کنارشان به تدریج رفتار کرد.
در مکتب حیاتبخش اسلام، آزادی انسانها یکی از طبیعیترین حقوقی است که خداوند به آنان اعطا نموده است. آزادی جزو گوهره انسانی است و بزرگترین ارمغانی است که جامعه بشری همواره در آرزوی آن بوده است؛ چرا که رشد و تعالی انسانها همواره در بستر آزادی تحقق یافته است. از نگاه امام علی(ع) آزادی با فطرت و سرشت انسان عجین شده و جزو سرمایههای اصلی انسانی است که خداوند آنرا در وجود آدمی به ودیعت نهاده و کسی را یارای سلب آن نیست؛ زیرا که آزادی با انسان خلق شده است: «وَ لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّاً»؛[1]
اسناد شهادت فاطمه سلام الله علیها
مظلومیت مادرم سلام الله علیها و شهادت جانسوز آن یگانه یادگار رسول نور و رحمت توسط قاتلینی چون ابوبکر و عمر و . . در عالم اسلام اظهر من الشمس است گاهی انسان برای اتمام حجت و بر ملا شدن مکر و تدلیس عالم نمایان خیانتکار امت محمدی مجبور به تکرار واضحات است به اصطلاح علمایی که همچون احبار یهود و نصارا همان حقیقتی را پنهان و انکار می کنند که
قرآن را که می گشاییم، دهها و حتی صدها آیه روشن گر و الگو بخش می یابیم که نشان از رادمردی جاودانه دارد، والا گوهری که افزون بر مقام عصمت که ارزشی بس گرانبهاست فضایل کیمیاگون او در آینه آیات به خوبی بیان شده است و اکنون که چهارده قرن از زمان حیات امام علی علیه السلام می گذرد، گویی او، انسان امروز جامعه ماست و یکایک ویژگی های وی، به مثال آفتاب عالم تاب، تمامی افراد را از ظلمت های زندگانی رهایی می بخشد
علی ـ علیه السلام ـ منبع علم و کمال
مناظره حضرت علی(ع) با اسقف نجران
«انس بن مالک» گوید: اسقف نجران[1]وارد مدینه شد و به حضور عمر آمد تا جزیه[2] خود را بپردازد. عمر بن خطاب او را به اسلام دعوت کرد. اسقف گفت: « ای عمر! شما مسلمانان معتقدید: أنَّ اللهِ «جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ»[3] (برای خدا بهشتی است که عرض آن آسمانها و زمین را فرا میگیرد) به من بگو در این صورت آتش دوزخ و جهنم کجاست؟
شیعه دوازده امامی، یگانه مذهبی است که بر سنت اصیل اسلام واقعی استوار مانده و عقیده دارد که اسلام، مکتب جامع و جاوید است و برای تمام اعمال و اخلاق و عقاید انسان از ساده ترین مسایل مثل خوردن و خوابیدن گرفته تا عالی ترین مسایل مثل مبدء و معاد دستور و برنامه دارد. به عقیده شیعه چنین مکتبی امکان ندارد در مسأله بسیار مهم رهبری و امامت و تعیین جانشین برای پیامبر اسلام - صلی الله علیه و آله- سکوت اختیار کند و یا انتخاب چنین منصبی را به عهده انسانهای معمولی بگذارد.
براهین موجود درزمینه اثبات حقانیت شیعه در زمینه ولایت امیر مومنان (ع) را مىتوان به سه دسته کلى تقسیم کرد:
1. براهین عقلى؛ 2. دلایل قرآنى؛ 3. روایات پیامبر اکرم(ص).
یکی از دلایلی که اهل سنت از پذیرفتن ولایت امیر المومنین علی(ع)می آورند این است که میگویند پیامبر چندین هزار نفر را در بیابان زیر گرمای وحشتناک نگه داشت تا بگوید هر کس مرا دوست دارد علی را دوست بدارد.این معنی به ده دلیل غیر قابل پذیرش میباشد.
شکی نیست که سازمان دین اسلام برای بقا و ادامه ی حیات خود نیازمند به نگهبان و گرداننده دارد و پیوسته افراد شایسته و انسان های کامل و معصومی را می طلبد که معارف و دستورات دین را به مردم برسانند، و
نحوه به خلافت رسیدن سه خلیفه اول :
1. خلافت ابوبکر:
بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) در حالی که حضرت علی ( ع ) هنوز از غسل و تکفین جسد مطهر پیغمبر اکرم ( صلی الله علیه و آله ) فارغ نشده بود
امام علی (ع) به اعتراف دوست و دشمن شجاع ترین یار و مدافع اسلام و پیامبر اکرم (ص) بود و در این راه از هیچ کس و هیچ چیز جز خدای متعال بیم و ترسی نداشت؛ و در جاهایی که پای مصالح و منافع اسلام
افراد صالح و پرهیزگاری که هدفی جز اطاعت از خداوند و جلب رضایت او ندارند، مصداقی از این عبارت قرآنی هستند که بیان می دارد: "مان کسانى که هر گاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم، نماز را برپا مىدارند، و زکات مىدهند، و امر به معروف و نهى از منکر مىکنند، و پایان همه کارها از آن خداست".[1]
اگر رسول خدا (ص)، سی سال دیگر بر عمر مبارکشان افزوده می شد، چه اتفاقی برای جهان اسلام رخ می داد؟!
برای پاسخ کامل به این پرسش باید چندین محوری که در آن مطرح شده، مورد بررسی قرار گیرد تا نتیجه لازم به دست آید، بدین ترتیب که:
1 - آیا تخلف انصار از بیعت با علی(ع)، با حضور آنان در جنگ صفین منافاتی دارد و آیا انسانها نمیتوانند اشتباهات خود را جبران نمایند؟
2 - آیا شیعه، انصار و باقی صحابه را مرتد میداند؟
حدیث «قلم و قرطاس» از عجیب ترین احادیثى است که در امر خلافت نقل شده است و جالب این که این حدیث، علاوه بر این که در کتب معتبر شیعه؛ مانند منهاج الکرامه[1]، الارشاد ، بحار الانوار و.. آمده است، در معروفترین منابع اهل سنّت؛ مثل صحیح بخارى،صحیح مسلم ،مسند احمد و...دیده مى شود.
در زمانی که عده ای از نزدیکان پیامبر(ص) در اعتراض به تصمیمات سقیفه در خانه امیر المومنین علی (ع) جمع شده بودند و با ابوبکر بیعت نمی کردند، عمر از طرف ابوبکر مامور گرفتن بیعت از این جمع، مخصوصا علی (ع) شد متون تاریخی ثبت کرده اند که در طی انجام تصمیم ابوبکر و عمر حوادثی صورت گرفت که برای اطلاع از آنها می توانید به منابع معتبر مراجعه کنید.[1]
اولاً: شیعه هرچند انتقاداتی نسبت خلفا دارد ولی آنها را کافر نمی داند همانطور که هیچ یک از صحابه را کافر نمی داند. ملاک و معیار شیعه در برخورد با خلفاء، تعامل ائمه (ع) بویژه امام علی (ع) با آنان است نه گفتار اشخاص عادی چرا که شیعیان واقعی خود را تابع و پیرو امامان معصوم می دانند. [1]
اولاً: امام علی(ع) و عده ای از اصحاب ایشان و بعضی از یاران پیامبر ابتداءً با ابوبکر بیعت نکردند و زمانی هم که با او بیعت کردند فقط به خاطر حفظ اسلام و مصالح حکومت اسلامی بود.
بنابر روایاتی که از کتب شیعه و اهل سنت نقل شده حضرت محسن (ع) از فرزندان امام علی (ع) و فاطمه زهرا (س) بود که در اثر ضربه خوردن در منزل و فشار آن حضرت میان در و دیوار توسط عمر، سقط شده و به شهادت رسید. [1] بیان این نکته نیز ضروری است که محاصره خانه حضرت زهرا (س) و آسیب رساندن به ایشان از جانب هرکسی که بوده باشد، یقیناً با دستگاه خلافت آن زمان مرتبط بوده است.
به عنوان نمونه، به برخی روایات و اسناد تاریخی از منابع شیعه و اهل سنت اشاره می شود:
طرح شبهه:
ابن أبی دارم یکى از راویانى است که علامه شمس الدین ذهبى در کتاب «میزان الاعتدال» وى را رافضى دروغگو مىداند؛ هر چند که در تمام دروان زندگیاش مسقیم الأمر (ثابت قدم در اعتقادات) بوده است؛ اما در اواخر عمرش در باره مثالب شیخین زیاد سخن مىگفته و آن دو را شتم مىکرده است؛ بنابراین، روایت او براى ما حجت نیست.
اصل روایت در منابع اهل سنت
ابن زنجویه در الأموال، ابن قتیبه دینورى در الإمامة والسیاسة، طبرى در تاریخش، ابن عبد ربه در العقد الفرید، مسعودى در مروج الذهب، طبرانى در المعجم الکبیر، مقدسى در الأحادیث المختاره، شمس الدین ذهبى در تاریخ الإسلام و... داستان اعتراف ابوبکر را با اندک اختلافى نقل کردهاند که متن آن را از کتاب الأموال ابن زنجویه، از دانشمندان قرن سوم اهل سنّت نقل مىکنیم: