پایگاه فرهنگی مذهبی قرآن و عترت

به پایگاه فرهنگی مذهبی قرآن و عترت خوش آمدید

آموزش ها

یک دقیقه روضه با نوای استاد میرزا محمدی

آخرین نظرات

اینگونه عمر خلافت می کرد +سند

گوشه ای از خشونت های عمر پژوهشگران در تحلیل شخصیت خلیفه دوم و اثبات خشونت بی حد و حصر عمر به موارد ذیل استناد کرده اند: نمونه اول) او نخستین کسی بود که شلاق (دره) در دست گرفت. (طبری: تاریخ الامم و الملوک ج 4 ص 209)
نمونه دوم) شخصی به عمر گفت: مردم از تو خشمگین اند! مردم از تو خشمگین اند! مردم از تو متنفرند!  عمر پرسید: برای چه؟ آن مرد گفت از زبان و عصای تو ! (تاریخ المدینه المنوره ج2 ص858)
نمونه سوم)
عایشه فرزند عثمان بر این اعتقاد بود که تندی عمر- دیگران را از انتقاد به او بازداشته است. ( ابی سعید منصور بن الحسین: نثر الدر ج4 ص34)
نمونه چهارم)
یک بار غلام زبیر بعد از نماز عصر به نماز ایستاد. در همان لحظه متوجه شد که عمر با دره (شلاق) خود به طرف او می آید. بلافاصله از آنجا فرار کرد. (المعرفه و التاریخ ج1 ص364-365) 
نمونه پنجم)
ابن عباس میگوید: من برای پرسیدن یک سوال از عمر یک سال صبر کردم. مانع من از پرسش ترس از عمر بود.  (ابن جوزی :تاریخ عمر بن الخطاب ص 126)
نمونه ششم)
خشونت عمر به حدی رسید که ابن عباس در عصر وی. جرات ابراز حکم شرعی ارث را نداشت. وقتی بعد از مرگ عمر بر خلاف نظر وی در زمینه ارث سخن گفت و به او اعتراض شد که چرا در زمان عمر نمیگفتی. جواب داد: به خدا قسم از او میترسیدم. (ابن حزم اندلسی: المحلی ج8 ص279-280) 
نمونه هفتم)
آورده اند که شخصی نزد عمر آمد و پرسید: از متشابهات قرآن؟ عمر با چوب دست زد و عمامه او را انداخت..! (سنن دارمی ج1ص54) 
نمونه هشتم)
از عبدالرحمن بن یزید چنین روایت شده است: شخصی درباره کلمه وأبّاً از عمر سوال کرد. عمر نیز با تازیانه سراغ او رفت. ( الدرالمنثور ج6ص317) 
نمونه نهم)
روایت شده است که شخصی به خلیفه گفت: من شدیدترین آیه را در قران می دانم. عمر با تازیانه بر سر او کوبید و گفت: به تو چه مربوط که در قران تحقیق می کنی ! ( الدر المنثور ج2ص227)
نمونه دهم)
ابوهریره می گوید: در دوران زمامداری عمر هیچ فردی نبود که حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله نقل کند, مگر آنکه خون از پشتش جاری می گردید. (تاریخ ابن عساکر ج3ص11)
نمونه یازدهم)
روزى در راه دید که عده اى به دنبال ابى بن کعب افتاده اند. درّه (تازیانه) کشید که بر سر او فرود آورد. ابى گفت : یا امیرالمؤ منین ! از خدا بترس . عمر گفت : این جمعیت چیست که دنبالت افتاده اند، اى پسر کعب ؟ نمى دانى این عمل ، تو را مفتون مى کند و آنها را خوار مى نماید. (الکامل ج 2 / 369، فتوح البلدان للبلاذرى ص 286)
نمونه دوازدهم)
درّه او مانند تازیانه عذاب بود که بزرگان صحابه از آن وحشت داشتند، تا جایى که گفته اند:  وحشتناکتر از شمشیر حجاج بن یوسف بود. (الطبقات لابن سعد ج 3 / 282)
(کانت دِرّة عمر أهیب من سیف الحجّاج)

نمونه سیزدهم)
صاحب کتاب حیاة الصحابه می گوید: عمر نسبت به زنان خشنونت بیشتری داشت. زنان از او می ترسیدند. و ما در اینجا گوشه ای از این خشونت ها را بیان می کنیم:
طبرى به سلسله سند از سعیدبن مسیّب نقل مى کند که گفت : وقتى ابوبکر مرد ، عایشه با جمعى از زنان براى او نوحه سرائى به راه انداخت . عمر خطاب به خانه او آمد و آنها را از گریستن بر ابوبکر منع کرد، ولى زنان اعتنایى نکردند و سرگرم کار خود بودند.
عمر به هشام بن ولید گفت : به درون خانه برو و دختر ابو قحافه را خارج نما. وقتى عایشه این حرف را از عمر شنید، به هشام گفت : من نمى گذارم وارد خانه من بشوى ، ولى عمر گفت : داخل شو، من به تو اجازه مى دهم . هشام نیز داخل شد و امّ فروه خواهر ابوبکر را نزد عمر آورد. عمر دُرّه را به دست گرفت و او را مضروب ساخت ! زنان نوحه گر نیز وقتى این (خشونت ) را دیدند، متفرق شدند!! ( کتاب حیاة الصحابه  ج3ص260)
(... فعلاها بالدّرة، فضربها ضربات)

نمونه چهاردهم)
به گزارش عبدالرزاق صنعانی, ابراهیم نخعی می گوید: عمر در صفوف زنان می گشت, ناگهان بوی عطر از آنان به مشامش رسید, در آن حال گفت: اگر می دانستم این بو از کیست با او چه و چه می کردم...
زنی که در آنجا خود را معطر کرده بود, از ترس بول کرد! ( المصنف ج4ص343 و-344)
(... فعلاها بالدّرة، فضربها ضربات)

نمونه پانزدهم)
سیمای خلیفه چنان ترسناک بود که زن حامله ای از (ترس) دیدن او سقط جنین کرد. این حادثه زمانی رخ داد که خلیفه به دنبال زنی فرستاد تا در جلسه دادگاه حاضر شود. آن زن در بین راه از شدت خشونت عمر و ترس از او, فرزند خود را سقط کرد! (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید1/183, تاریخ عمر بن خطاب ص125)
(لأنّک أنت أفزعْتَها فألقتْ)

نمونه شانزدهم)
عمر زنی را در پوششی دید که دیدن آن به شگفت آمد. در مورد او سوال کرد. گفتند: آن زن, کنیز فلانی است. عمر چندین ضربه با تازیانه اش به او زد. در حالی که می گفت: ای زن پست! آیا خود را شبیه زنان آزاد می گردانی! (عبقریة عمر ص130)
نمونه هفدهم)
به طور قطع بهترین راه شناخت عمر مراجعه به کلام امیرالمؤ منین علیه السلام است. آنجا که مولا علی علیه السلام در خطبه شقشقیه راجع به واگذارى خلافت از جانب ابوبکر به عمر سخن مى گوید، مى فرماید: 
ابوبکر آن را در موردى جنجال برانگیز قرار داد. سخنانش تند و تماس با وى سخت ، ولغزشهایش بسیار، وعذر خواستن از آن فراوان بود! همچون کسى که بر شترى سرکش سوار است که اگر مهارش را محکم نگاهدارد، بینى حیوان پاره مى شود و چنانچه آن را رها کند به رو در مى افتد. به خدا قسم ! مردم در زمان او دچار خبط و خطا و تلون و اعتراض شدند.
 



عمر.سقیفه.صحیح بخاری +سند

بخاری در صحیح خود داستان سقیفه را از قول عمر چنین تعریف می کند :
وقتی که پیامبر ازدنیا رفت ، از خبرهایی که به ما رسید ، یکی این بود که انصار در سقیفه بنی ساعده اجتماع کرده اند . من هم به ابوبکر پیشنهاد کردم که بیا تا ما هم به برادران انصار خود بپیوندیم . ابوبکر موافقت کرد و ما ، همراه یکدیگر ، خود را به سقیفه رساندیم . علی و زبیر و همراهان ایشان با ما نبودند . هنگامیکه به سقیفه رسیدیم متوجه شدیم که طایفه انصار مردی را که در گلیمی پیچیده بودند و می گفتند سعد بن عباده است و تب دارد ، با خود به آنجا آورده بودند . ما در کنار ایشان نشستیم و سخنران آنها برخاست و پس از حمد و سپاس خدا ، گفت : ما یاران خداییم و نیروی رزمنده و به هم فشرده اسلام ، اما شما گروه مهاجرین ، مردمی به شماره اندک هستید و....
من (عمر) خواستم در پاسخ او چیزی بگویم که ابوبکر آستینم را کشید و گفت : خونسرد باش . پس خودش از جای برخاست و به سخن پرداخت :
به خداقسم که او در سخن خویش هیچ نکته ای را که من می خواستم بر زبان بیاورم فروگذار نکرد . یا همان را گفت یا بهتر از آن را بر زبان آورد .
او گفت :
ای گروه انصار ! آنچه را از خوبی و امتیازات خود برشمردید ، بی گمان ، اهل و برازنده آن هستید . اما خلافت و فرمانروایی ، تنها در خور قبیله قریش است ، زیرا که آنها از لحاظ شرافت و حسب و نسب مشهورند و در میان قبایل عرب ممتاز . این است که من به خیرخواهی شما ، یکی از این دوتن را پیشنهاد می کنم تا هریک را که بخواهید به خلافت انتخاب و با او بیعت کنید . این بگفت و دست من و ابوعبیده را گرفت و به آنان معرفی کرد . تنها این سخن آخر بود که از آن خوشم نیامد . در این هنگام ، یکی از انصار برخاست و گفت :
انا جذیلها المحکک و عذیقها المرجب
یعنی من در میان شما گروه انصار به منزله آن چوبی هستم که پشت شتران را با آن می خارانند و درختی که به زیر سایه اش پناه می برند . حال که چنین است شما مهاجریت برای خود فرمانروایی برگزینید و ما هم برای خود زمامداری انتخاب می کنیم .
 
در پی این سخن ، بگومگو و سر و صدا از هر طرف برخاست و چند دستگی و اختلاف به شدت ظاهر گردید . من از این موقعیت استفاده کردم و به ابوبکر گفتم دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم . او هم دستش را پیش آورد و من با او بیعت کردم . پس از اینکه از کار بیعت با ابوبکر فراغت یافتم ، به سوی سعد ابن عباده هجوم بردیم ... .
بعد از همه این حرفها ، اگر کسی بدون کسب نظر و مشورت با مسلمانان ، با مردی به خلافت بیعت کند ، نه از او پیروی کنید و نه از بیعت گیرنده ، که هر دو مستحق کشته شدن هستند .
(صحیح بخاری ، کتاب الحدود ، باب رجم الحبلی ، 4/119-120، سیره ابن هشام 4/336-338، کنزالعمال 3/139 ح2326)


رفتار عمر با قرآن و رسول+سند

در روایات متواتر وصحیح السندازجمله در صحیح بخاری ومسلم که صد درصد نزد اهل سنت معتبراست وحجیت دارد. این روایت نقل است که :
- قَالَ النَّبِیُّ صَلى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ :
هَلُمَّ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًالَاتَضِلُّوابَعْدَهُ فَقَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَدْغَلَبَ عَلَیْهِ الْوَجَعُ وَعِنْدَکُمْ الْقُرْآنُ حَسْبُنَاکِتَابُ اللَّهِ
(صحیح بخاری جزء 14 ص281)
پیامبرفرمود: کاغذی بیاوریدچیزی برایتان دستوربدهم که بعدازآن هرگزگمراه نشوید. پس عمرگفت: کتاب خدامارابس است – ونیازی به یادداشت پیامبرنیست.

درعبارت دیگردرصحیح بخاری استکه:
فَقَالَ ائْتُونِی بِکِتَابٍ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا فَتَنَازَعُوا وَلَا یَنْبَغِی عِنْدَ نَبِیٍّ تَنَازُعٌ فَقَالُوا هَجَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ دَعُونِی .(صحیح بخاری جز8 ص 28)
یعنی: پیامبر فرمود:کاغذی بیاورید تا چیزی بنویسم که هرگز گمراهنشوید. حاضرین به نزاع پرداختند درحالی که نزد پیامبر نزاع کردن سزاوار نیست . پس گفتندرسول خدا هذیان گفت. پیامر فرمود : از پیش من بروید.
 

ودر صحیح مسلم :
-..لمَّا حُضِرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَفِی الْبَیْتِ رِجَالٌ فِیهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ هَلُمَّ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَا تَضِلُّونَ بَعْدَهُ فَقَالَ عُمَرُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَدْ غَلَبَ عَلَیْهِ الْوَجَعُ وَعِنْدَکُمْ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ. .(صحیح مسلم باب ترک الوصیه لمن لیس له شی جزءص 8414)

وحدت نه بمعنی اینکه شیعه سنی شود ویا سنی شیعه شود ویا سنی سنی بماند و شیعه شیعه! وحدت یعنی شیعه وسنی که خدا و پیامبر را قبول دارند ببینند در متقن ترین سند یعنی قرآن و سنت چه فرموده!
حال ببینیم عمربن خطاب با کتاب خدا و رسول خدا چه کرد؟ و قرآن و رسول چه گفتند؟
1- اسناد روایات فوق از معتبرترین کتاب اهل سنت بعد از قرآن صحیح بخاری ومسلم است و صحیح السند ومتواتر هم هست.
2- پیامبر خدا در روزهای پایانی عمرش رو به اصحاب کرد و فرمود: برایم کاغذی بیاورید چیزی بنویسم تا هرگز گمراه نشوید . عمر بلا فاصله به مخالفت صریح با سخن پیامبر پرداخت و گفت: این پیامبر بیمار است و رنجور و کتاب خدا ما را بس است!
در روایت دوم بعد از سخن پیامبر خدا ، عده ای مخالفت نمودند و گفتند این پیامبر خدا هذیان (بیهوده) میگوید که عمر هم دربین همین مخالفان بود.
پیامبر با عصبانیت فرمود: از نزد من بیرون روید واختلاف نکنید.
3- قرآن فرمود: :.. أَطِیعُواْ اللّهَ و َأَطِیعُواْ الرَّسُولَ . .(سوره نساء آیه 59)
اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا را..
و باز فرمود: . وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ... (سوره حشر آیه 7)
آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهى کرده خوددارى نمایید؛ و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است!
وباز فرمود: :.. .. فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ .. هرگاه در چیزى نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داورى بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید.(سوره نساء آیه 59)
وباز فرمود : وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى انْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى... (سوره نجم آیه 4)
و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏ گوید!آنچه مى‏ گوید چیزى جز وحى که بر او نازل شده نیست!
بنا براین با توجه به نص این آیات و سنت نقل شده از بخاری ومسلم ، جناب عمربن خطاب صریحا از امر خدا و رسولش عصیان نموده وبه مخالفت برخاسته !!
4- قرآن درباره کسانیکه از دستور رسول خدا سرپیچی کنند فرمود: جایگاهشان آتش ابدی جهنم است.
وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا.(سوره جن آیه 23)
و هر کس نافرمانى خدا و رسولش کند، آتش دوزخ از آن اوست و همیشه در آن مى‏مانند!
نتیجه:
برادر و خواهر سنی مذهب ، که قرآن را قبول داری و خود را اهل سنت پیامبر میدانی! بنگر به عمل عمربن خطاب با رسول الله! و صریح قرآن که از جمله فرمود: در نافرمانان از دستور رسول الله ، در آتش جهنم جاودانند.
آیا چنین فردی لیاقت خلافت پیامبر خدا رادار؟؟!!!
آیا شما را چنین فردی امام است؟!
وآیا برای دنیا و آخرت پاسخی براین عقیده دارید؟!




نماز بدون حمد+سند

عبادت در دین اسلام دارای شرایط خاص و منضبطی است که از ناحیه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به مسلمانان ابلاغ شده است. در این میان نماز به عنوان اساسی ترین عمل عبادی دارای دستورات اکیدی است که تخطی از برخی از این دستورات موجب باطل شدن نماز می شود. یکی از اموری که در نماز به عنوان عمل واجب شمرده شده و ترک آن باعث باطل شدن نماز است، قرائت سوره “حمد” یا “فاتحةالکتاب” است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم طی فرمایشی که بسیاری از کتب معتبر اهل سنت نقل کرده اند، نماز بدون قرائت “حمد” را باطل و مردود اعلام کرده اند (صحیح بخاری، جلد9، صفحه 155، طبع بولاق، سال 1314ب- طبقات الشافعیة، السبکی، جلد3، صفحه355 ).
در همین راستا توجه به یکی از نمازهای خلیفه دوم اهل سنت، عمر بن خطاب مهم و ضروری به نظر می رسد. فخر رازی یکی از بزرگ ترین دانشمندان اهل سنت، از یکی از راویان نقل کرده است:
به امامت عمر بن خطاب نماز مغرب را می خواندیم. عمر قرائت سوره حمد را ترک کرد. پس از نماز به او گفتند: قرائت را ترک کردی، عمر گفت: رکوع و سجود نمازم چگونه بود؟ گفتند: خوب بود، گفت: اشکالی در ترک حمد نیست.
إِذَا ثَبَتَ أَنَّ قِرَاءَةَ الْفَاتِحَةِ شَرْطٌ مِنْ شَرَائِطِ الصَّلَاةِ فَلَهُ فُرُوعٌ: الْفَرْعُ الْأَوَّلُ: قَدْ بَیَّنَّا أَنَّهُ لَوْ تَرَکَ قِرَاءَةَ الْفَاتِحَةِ أَوْ تَرَکَ حَرْفًا مِنْ حُرُوفِهَا عَمْدًا بَطَلَتْ صَلَاتُهُ، أَمَّا لَوْ تَرَکَهَا سَهْوًا قَالَ الشَّافِعِیُّ فِی الْقَدِیمِ لَا تَفْسُدُ صَلَاتُهُ، وَاحْتَجَّ بِمَا رَوَى أَبُو سَلَمَةَ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ: صَلَّى بِنَا عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ الْمَغْرِبَ فَتَرَکَ الْقِرَاءَةَ فَلَمَّا انْقَضَتِ الصَّلَاةُ قِیلَ لَهُ: تَرَکْتَ الْقِرَاءَةَ، قَالَ: کَیْفَ کَانَ الرُّکُوعُ وَالسُّجُودُ؟ قَالُوا: حَسَنًا، قَالَ: فَلَا بَأْسَ،التفسیر الکبیر، فخر رازی، جلد1، صفحه 222
 
ممکن است برخی دوستان این گونه دفاع کنند که عمر خواندن سوره حمد را فراموش کرده است و حکم بطلان نماز برای ترک قرائت سوره حمد مربوط به ترک عمدی آن است، در این صورت باید خدمت این دسته از دوستان عرض کنم:اگر ماجرا از قبیل ترک سهوی یا نسیان و فراموشی بود، عمر می توانست پاسخ دهد که فراموش کردم نه اینکه درستی و صحت نماز را موکول به درستی رکوع و سجود نماید و از حمد چشم پوشی نماید. به طور خلاصه می توان این مورد را از مواردی شمرد که این خلیفه از نزد خود حکمی را برای عبادات وضع نموده است و برخلاف دستور رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم عمل نموده است. به راستی اگر قرار باشد هرکدام از اصحاب یا خلفا آن طور که خود می پسندد عبادت را تعریف کرده و حدود و شرایط آن را تبیین نماید، آیا برای عملی مانند نماز که به عنوان اساس و ستون دین شمرده شده است، تعریف استوار و ثابتی می ماند، یا این عمل نیز از امور متغیر خواهد شد؟


 صحابه کنار بستر رسول الله+سند
 
برخی از اصحاب صبح روز دوشنبه (روز شهادت پیامبر اکرم ص) گرد بستر آن حضرت جمع شدند . پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله) فرمودند :اتونی بدوات و قرطاس اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعده ابدا‌.یعنی: قلم و کاغذ بیاورید تا نامه ای برای شما بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید عمر گفت :ان النبی غلبه الوجع و عندکم کتاب الله ، حسبنا کتاب الله (صحیح بخاری باب کتابه العلم من کتاب العلم : 1/22 - صحیح البخاری ، ج 7 ص 9  ، کتاب المرضى باب قول المریض قوموا عنّى ؛ و ج 5 ص 137 کتاب المغازی ،  باب مرض النبی - صلى اللّه علیه وسلم - ووفاته ؛ صحیح مسلم فى آخر کتاب  الوصیّة ، ج 5 ، ص 76 - مسند احمد حنبل تحقیق احمد محمد شاکر ، حدیث 2992 -  طبقات ابن سعد : 2/244 چاپ بیروت)
یعنی: بیماری بر پیامبر غلبه کرده است – کنایه از اینکه نمی داند چه می گوید – و نزد شما کتاب خداست و کتاب خدا ما را بس است.
در روایت دیگر، در طبقات ابن سعد ، آمده است که ، در آن حال یکنفر از حاضران گفت:
ان نبی الله لیهجر (طبقات ابن سعد 2/242 چاپ بیروت - صحیح بخاری ، باب جوائز الوفد من کتاب  الجهاد 2/120 و باب اخراج الیهود من جزیره العرب 2/136 بدین لفظ آمده است  :"فقالوا : هجر رسول الله صلی الله علیه و سلم " - صحیح مسلم ، باب من ترک  الوصیه 5/76 و تاریخ طبری 3/193 بدین عبارت آمده است : ان رسول الله صلی  الله علیه و سلم یهجر )
یعنی: همانا پیامبر خدا هذیان می گوید !!!
آری ! گوینده سخن همان بود که گفت " حسبنا کتاب الله " و این قضیّه به قدرى درد آور بود که وقتى ابن عبّاس به یاد آن می افتاد ، اشک چشمانش همانند دانه هاى مروارید از گونه هایش سرازیر می گشت. 
عن ابن عبّاس قال : یوم الخمیس وما یوم الخمیس ، ثمّ جعل تسیل دموعه حتّى  رأیت على خدّیه کأنّها نظام اللؤلؤ قال : قال رسول اللّه : ائتونى بالکتف  والدواة ( او اللوح والدواة ) اکتب لکم کتاباً لن تضلّوا بعده أبداً فقالوا  : إنّ رسول اللّه - صلى اللّه علیه وسلم - یهجر . صحیح مسلم ، ج 5 ، ص 76  کتاب الوصیّة باب ترک الوصیة لمن لیس عنده شیء ، صحیح البخارى ، ج 4 ص 31 ،  کتاب الجهاد والسیر . .
 
اعتراف عمر به این عمل ننگین (در مدارک اهل سنت)
عمر خود به این امر اعتراف کرده است . امام ابوالفضل احمد ابن ابی طاهر در کتاب تاریخ بغداد و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه 3/97 در شرح حال عمر :
یک روز طی مباحثه ای مفصل که میان ابن عباس و عمر در گرفت ، عمر گفت :
پیامبر تصمیم داشت که به هنگام بیماری اش ، تصریح به نام او ( علی ابن ابیطالب ) کند ، ولی من نگذاشتم. پیامبر(ص) آزرده گشتند. 
دسته ای گفتند : دستور پیامبر را انجام دهید . پس از این گفتگو و مجادله ، دیگران خواستند که قلم و کاغذ بیاورند ، اما پیامبر فرمودند :
او بعد ماذا؟‌
یعنی: آیا پس از چه؟
بعد از این گستاخی عمر ، اگر قلم و کاغذ می آوردند و پیامبر وصیت نامه ای می نوشت که در آن اسم علی بود مخالفان می توانستند چند نفر بیاورند و آنها شهادت بدهند که پیامبر این وصیت نامه را در حال هذیان نوشته است .
در آن هنگام چون نزاعشان بالا گرفت ، پیامبر فرمودند :قوموا عنی ، لا ینبغی عند نبی تنازع (تاریخ ابی الفداء 1/15 - در صحیح بخاری باب کتابه العلم من کتاب العلم :  1/22 به این لفظ آمده است : " قال : قوموا عنی و لا ینبغی عندی التنازع ")
از نزد من برخیزید که در محضر پیامبر ، نزاع کردن شایسته نیست .
این سخنان و حرکات عمر آن قدر زشت و زننده بود که حتّى زنان پیامبر نیز به همفکران عمر اعتراض کردند که با اهانت عمر و دفاع رسول ص مواجه شدند : زنان از پشت پرده صدا زدند : مگر سخن رسول گرامى ص را نمی شنوید؟ 
عمر گفت : شما همانند دلباختگان یوسف هستید که به هنگام مریضى پیامبر ص اشگ شما جارى می شود ، و به وقت سلامتى حضرت ، برگردن او سوار می شوید . 
رسول گرامى فرمود : متعرّض آنان نشوید وآنها را به حال خود واگذارید ، زیرا آنان از شما بهتر هستند .
فقالت النسوة من وراء الستر : ألا تسمعون ما یقول رسول اللّه؟! قال عمر :  فقلت إنّکنّ صواحبات یوسف ، إذا مرض رسول اللّه ، عصرتنّ أعینکنّ ، وإذا  صحّ ، رکبتنّ عنقه! قال : فقال رسول اللَّه : دعوهنّ فإنهنّ خیر منکم الطبقات الکبرى لابن سعد ، ج2 ، ص 244 ، المعجم الأوسط للطبرانی ، ج 5 ص  288 ؛ مجمعالزوائد للهیثمى الشافعى ، ج 9 ص 34 ؛ کنز العمال ، ج 5 ص 644 ، ح  14133
 
نکات قابل توجه ! 
اولا: به حکم قران: پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله از روى هواى نفس سخن نمی گوید و تمام سخنان او بر مبناى وحى الهى است (آیه 3سوره نجم). فلذا محال است نعوذبالله ایشان هذیان بگویند !  
ثانیا: پیامبر اکرم ص فرمودند مطلبی را می خواهند بنویسند که بعد از او هرگز مردم گمراه نشوند. ولی عمر مانع نوشتن این مطلب مهم شد. می دانیم که پیامبر اکرم ص وعده دروغ نمی دهند. یعنی اگر حقیقتا آن مطلب مورد نظر پیامبر اکرم ص نوشته می شد همانطور که ایشان وعده داده بودند مردم هرگز گمراه نمی شدند. پس باعث و بانی گمراهی مردم تا به امروز عمر بن خطاب می باشد ! 
ثالثا: عمر گفت: "حسبنا کتاب الله". در حالیکه بارها در خود قران به این مطلب اشاره شده است که همراه اطاعت از کلام الله (قران) باید از دستورات پیامبر اکرم ص نیز اطاعت کرد. و حتی خداوند کسانی را که می خواهند بین الله و رسول فرق اندازند و یکی را قبول کنند و دیگری را ترک کنند را کافران حقیقی شمارده است. (نساء/51)

اَللهُمَ صَلِ عَلی مُحَمّد وَ آلِ مُحَمّد و عَجِل فَرَجَهُم

اهل سنت

حقانیت شیعه

خلیفه دوم اهل سنت

شیعه

عمر

با نظرات ارزنده خود ما را یاری کنید (۰)

نظراتی که بصورت خصوصی ارسال می شوند امکان نمایش و پاسخگویی از طرف مدیر را ندارند

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی

ابزار هدایت به بالای صفحه